- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۱/۰۱
- بازدید: ۹۰۰
- شماره مطلب: ۶۵۷۶
-
چاپ
من پا به پای عمۀ خود جنگ کردهام
اول تو را سرود لبم انتها لبم
از شوق پر کشیدن سویت لبالبم
در سینهام محبت و بر لب ثنای تو
صد آفرین به سینه و صد مرحبا لبم
امشب فقط تو را سر سجاده خواندهام
این بار پا نداد به ذکر و دعا لبم
من پا به پای عمۀ خود جنگ کردهام
نشنید دشمنت به خدا هیچ جا لبم
بگشایم و شکایتی از دردها کنم
راضی است دست و پهلو و حتی رضا لبم
خیلی دلم برای تو تنگ است، حق بده
بوسید اگر که باز لبت بی هوا لبم
چشم و مشام پر شده از بوی آب و نان
اما نخورده است به آب و غذا لبم
صد بار لب گشودم و بیرون نریختم
خون ها که موج میزند از سینه تا لبم
با من نگو که از چه لبت این چنین شده؟
دارد هزار قصه و صد ماجرا لبم
خونی و خشک و پر ترک و حاصلش شده
چیزی شبیه نقشۀ جغرافیا لبم
دستش بزرگ بود، نگینش بزرگ بود
بیهوده نیست اینکه شده جا به جا لبم
بابا ببخش این لب و دندان خونیام
میخواست تا کند به لبت اقتدا لبم
-
مور و سلیمان
وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد
باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد
صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم
از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد
-
زینت دوش تو حسین و حسن
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقار برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد، که هر دو زیبنده است
-
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی
عرق شرم چکیده است، خودت میدانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دست یاری طلبیده است، خودت میدانی
-
کرب و بلاییام کن
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت، با شعلۀ جهالت
آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی
من پا به پای عمۀ خود جنگ کردهام
اول تو را سرود لبم انتها لبم
از شوق پر کشیدن سویت لبالبم
در سینهام محبت و بر لب ثنای تو
صد آفرین به سینه و صد مرحبا لبم
امشب فقط تو را سر سجاده خواندهام
این بار پا نداد به ذکر و دعا لبم
من پا به پای عمۀ خود جنگ کردهام
نشنید دشمنت به خدا هیچ جا لبم
بگشایم و شکایتی از دردها کنم
راضی است دست و پهلو و حتی رضا لبم
خیلی دلم برای تو تنگ است، حق بده
بوسید اگر که باز لبت بی هوا لبم
چشم و مشام پر شده از بوی آب و نان
اما نخورده است به آب و غذا لبم
صد بار لب گشودم و بیرون نریختم
خون ها که موج میزند از سینه تا لبم
با من نگو که از چه لبت این چنین شده؟
دارد هزار قصه و صد ماجرا لبم
خونی و خشک و پر ترک و حاصلش شده
چیزی شبیه نقشۀ جغرافیا لبم
دستش بزرگ بود، نگینش بزرگ بود
بیهوده نیست اینکه شده جا به جا لبم
بابا ببخش این لب و دندان خونیام
میخواست تا کند به لبت اقتدا لبم