- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۳۶۸۱
- شماره مطلب: ۶۵۱۹
-
چاپ
سه جرعه تیر
کسی که از دو لبش کوثر آب مینوشید
کسی که باده به نامش شراب مینوشید
کسی که از قدمش سلسبیل سیراب است
کسی که از دم قدسیش، نیل سیراب است
همان کسی که چکید آبشار از مشتش
همان که داد به دریا حیات انگشتش
کسی که صاحب آب است، جدهاش زهرا
کسی که تشنۀ لبخند او بود سقا
کسی که از غم او کائنات لبریز است
همان که از کرم او فرات لبریز است
به آه تشنگیاش هیچ کس جواب نداد
کسی به حنجر خشکش دو قطره آب نداد
عطش گرفت لبش را، که گفته شیر مکید؟
به جای شیر در آنجا سه جرعه تیر مکید
وحوش و طیر بیابان، درندهها سیراب
عزیز فاطمه لب تشنه، اسبها سیراب
چه کرد آب؟ لب کوفیان خنک میشد
کبود شد لب اصغر، سنان خنک میشد
بس است حرمله دنبال آب پرسه نزن
کمان به دست تو، پیش رباب پرسه نزن
بس است حرمله، قلب رباب میلرزد
بگو که این سر کوچک چقدر میارزد؟
صدای حرمله آتش به عمق جان میزد
عروس فاطمه را با ته کمان میزد
-
باید براى کرببلا، از نجف گذشت
باید نشست و از برکاتى چنین نوشت
تا روز حشر از حسناتى چنین نوشت
از کشتى وسیع نجاتى چنین نوشت
از شور بهتر از عرفاتى چنین نوشت
-
دیر شد آقا، چه شد پس کربلایم یا رضا؟
تا خداوندان شمایید و گدایانیم ما
در مسیر طوس، آهوی بیابانیم ما
پشت سقاخانهات دنبال درمانیم ما
سربلندیم و سرافرازیم و بارانیم ما
زیر دین گنبد شاه خراسانیم ما
-
زینت منبرها
میشه با یک پرچم
یهجا هیئت باشه
میاد اونجا زهرا
حتی خلوت باشه
-
کوثر خوشگوار، دست شماست
هرکه را آسمانیاش کردند
در نگاه تو فانیاش کردند
هر که عطر و بوی تو داشت
غرق در مهربانیاش کردند
سه جرعه تیر
کسی که از دو لبش کوثر آب مینوشید
کسی که باده به نامش شراب مینوشید
کسی که از قدمش سلسبیل سیراب است
کسی که از دم قدسیش، نیل سیراب است
همان کسی که چکید آبشار از مشتش
همان که داد به دریا حیات انگشتش
کسی که صاحب آب است، جدهاش زهرا
کسی که تشنۀ لبخند او بود سقا
کسی که از غم او کائنات لبریز است
همان که از کرم او فرات لبریز است
به آه تشنگیاش هیچ کس جواب نداد
کسی به حنجر خشکش دو قطره آب نداد
عطش گرفت لبش را، که گفته شیر مکید؟
به جای شیر در آنجا سه جرعه تیر مکید
وحوش و طیر بیابان، درندهها سیراب
عزیز فاطمه لب تشنه، اسبها سیراب
چه کرد آب؟ لب کوفیان خنک میشد
کبود شد لب اصغر، سنان خنک میشد
بس است حرمله دنبال آب پرسه نزن
کمان به دست تو، پیش رباب پرسه نزن
بس است حرمله، قلب رباب میلرزد
بگو که این سر کوچک چقدر میارزد؟
صدای حرمله آتش به عمق جان میزد
عروس فاطمه را با ته کمان میزد