- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۸۰۷
- شماره مطلب: ۶۴۶۵
-
چاپ
حروف مقطعه
طوفان تیر، کار عمو را خراب کرد
این مشک پاره، نقشۀ او را بر آب کرد
میخواست «یا سکینه» به قولش عمل کند
باران تیر، سخت عمو را جواب کرد
شرمندۀ تب لب اطفال شد عمو
عباس را خجالت زینب مذاب کرد
احساس شد صدای حروف مقطعه
ارباب را بریده بریده خطاب کرد
نعش مرا به خیمه مبر جان اصغرت
سقای با وفای تو شرم از رباب کرد
میخواست «یاحسین» به پایت ادب کند
دستان من، مسیر تو را انتخاب کرد
دستی، یمین و دست دگر در یسار ماند
این کار، حرف علقمه را یک کتاب کرد
دستی نمانده بود، علم بر زمین فتاد
یک بی حیا رسید و به سویم عتاب کرد
آمد عمود و تاج غرور مرا شکست
دشمن جسور شد، زد و پا در رکاب کرد
خصم من از حماسۀ صفین کینه داشت
در کربلا حساب مرا بی حساب کرد
چشمم به خیمه بود که تیری ز ره رسید
این دیده را ز برد نگاهش مجاب کرد
انگار پیش چشم من آمد مصائبی
کز گفتنش زبان مرا در حجاب کرد
خون گریه میکنم که پس از این زنند جار
این قوم، حمله بر حرم بوتراب کرد
گفتید ماه علقمه، ماه رخم گرفت
مادر رسید و علقمه را آفتاب کرد
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
حروف مقطعه
طوفان تیر، کار عمو را خراب کرد
این مشک پاره، نقشۀ او را بر آب کرد
میخواست «یا سکینه» به قولش عمل کند
باران تیر، سخت عمو را جواب کرد
شرمندۀ تب لب اطفال شد عمو
عباس را خجالت زینب مذاب کرد
احساس شد صدای حروف مقطعه
ارباب را بریده بریده خطاب کرد
نعش مرا به خیمه مبر جان اصغرت
سقای با وفای تو شرم از رباب کرد
میخواست «یاحسین» به پایت ادب کند
دستان من، مسیر تو را انتخاب کرد
دستی، یمین و دست دگر در یسار ماند
این کار، حرف علقمه را یک کتاب کرد
دستی نمانده بود، علم بر زمین فتاد
یک بی حیا رسید و به سویم عتاب کرد
آمد عمود و تاج غرور مرا شکست
دشمن جسور شد، زد و پا در رکاب کرد
خصم من از حماسۀ صفین کینه داشت
در کربلا حساب مرا بی حساب کرد
چشمم به خیمه بود که تیری ز ره رسید
این دیده را ز برد نگاهش مجاب کرد
انگار پیش چشم من آمد مصائبی
کز گفتنش زبان مرا در حجاب کرد
خون گریه میکنم که پس از این زنند جار
این قوم، حمله بر حرم بوتراب کرد
گفتید ماه علقمه، ماه رخم گرفت
مادر رسید و علقمه را آفتاب کرد