مشخصات شعر

شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند

علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد

یاد لب‌های علی اصغر و دریا افتاد

 

علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست

تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد

 

علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد

ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد

 

شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند

گذر گرگ به آهوی حرم‌ها افتاد

 

وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان

ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد

 

روضۀ دست بریده وسط علقمه بود

روضه‌خوان دست بدون رمق فاطمه بود

 

شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند

علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد

یاد لب‌های علی اصغر و دریا افتاد

 

علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست

تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد

 

علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد

ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد

 

شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند

گذر گرگ به آهوی حرم‌ها افتاد

 

وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان

ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد

 

روضۀ دست بریده وسط علقمه بود

روضه‌خوان دست بدون رمق فاطمه بود

 

۱ نظر
 
  • علیرضا ۱۳۹۸/۰۵/۱۸

    اقای عرب خالقی این شعر بدون اجازه حضرت زینب گفته نشده چه به روزم آوردی با این شعر خدا میداند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×