- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۹۱۰
- شماره مطلب: ۶۴۳۹
-
چاپ
مأموریت تازه
ببریدم که پیام از تن بی سر دارم
حرفها با سپه کوفه ز حنجر دارم
شکوه بر فاطمه دارم ز جسارتهاتان
من شکایت ز شما نزد پیمبر دارم
تشنه کشتید و بریدید سر مهمان را
حال این رخت اسیریست که در بر دارم
محرمان را همه کشتید و زباندار شدید
غارت آزاد شد و دست به معجر دارم
بزنیدم، ببریدم، به همه میگویم
من در این دشت بلا چند برادر دارم
بار بستید و برفتید ولی من چه کنم
من که از معرکه هفتاد و دو پیکر دارم
یا اجازه بدهید اینهمه را دفن کنم
یا گذارید که انگشت جدا بر دارم
یک طرف بی سر و بی دست، علمدار رشید
یک طرف دست علمدار دلاور دارم
دارم اینجا به حرم یک تن ارباً اربا
و سر نیزه سر زخمی اکبر دارم
رأسها را که بریدید و سر نیزه زدید
دستها را چه کنم؟ این همه لشگر دارم
یک طرف غنچۀ نشکفته که پرپر کردید
یک طرف مانده دو تا گمشده دختر دارم
یک طرف کعب نی و حرف بد و سوی دگر
تازیانه به سر و صورت خواهر دارم
خواهرانی همه معصوم و عفیف و مضطر
داغدیده به برم، این همه مادر دارم
یا اخی بوسه به رگهای بریده بزنم
زانکه مأموریت تازه ز حیدر دارم
بوسۀ حنجرۀ تو نفس تازه دهد
تا ببینند که من هم کس و یاور دارم
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
مأموریت تازه
ببریدم که پیام از تن بی سر دارم
حرفها با سپه کوفه ز حنجر دارم
شکوه بر فاطمه دارم ز جسارتهاتان
من شکایت ز شما نزد پیمبر دارم
تشنه کشتید و بریدید سر مهمان را
حال این رخت اسیریست که در بر دارم
محرمان را همه کشتید و زباندار شدید
غارت آزاد شد و دست به معجر دارم
بزنیدم، ببریدم، به همه میگویم
من در این دشت بلا چند برادر دارم
بار بستید و برفتید ولی من چه کنم
من که از معرکه هفتاد و دو پیکر دارم
یا اجازه بدهید اینهمه را دفن کنم
یا گذارید که انگشت جدا بر دارم
یک طرف بی سر و بی دست، علمدار رشید
یک طرف دست علمدار دلاور دارم
دارم اینجا به حرم یک تن ارباً اربا
و سر نیزه سر زخمی اکبر دارم
رأسها را که بریدید و سر نیزه زدید
دستها را چه کنم؟ این همه لشگر دارم
یک طرف غنچۀ نشکفته که پرپر کردید
یک طرف مانده دو تا گمشده دختر دارم
یک طرف کعب نی و حرف بد و سوی دگر
تازیانه به سر و صورت خواهر دارم
خواهرانی همه معصوم و عفیف و مضطر
داغدیده به برم، این همه مادر دارم
یا اخی بوسه به رگهای بریده بزنم
زانکه مأموریت تازه ز حیدر دارم
بوسۀ حنجرۀ تو نفس تازه دهد
تا ببینند که من هم کس و یاور دارم