- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۹۶۱
- شماره مطلب: ۶۴۱۸
-
چاپ
آبروی دعا
آبروی دعا، امام حسن
همۀ هست ما امام حسن
سر یک سفره بودهای عمری
با فقیر و گدا امام حسن
ای کرم خانههای فاطمی ات
تا قیامت به پا امام حسن
جلوۀ اقتدار تو این بود:
صلح صبر و رضا امام حسن
صلح تو یک قیام مردانه است
بانی کربلا امام حسن
از همان ابتدا به ما گفتی
آخر روضه را امام حسن
***
ای کرامت گدای درگاهت
حسن یوسف جمال چون ماهت
کوچه در کوچه لیلی و مجنون
صف کشیده است بر سر راهت
کاش روزی بیفتد از توفیق
چشم ما بر جمال دلخواهت
دم به دم میشود خدا را دید
در نفسهای قلب آگاهت
غربت مرتضی علی جاری است
بین غم گریههای جانکاهت
بس که زخم زبان زدند تو را
جگرت لحظهای نشد راحت
***
زن نامهربان شما را کشت
جور اهل زمان شما را کشت
خون دل خوردی ای عزیز خدا
طعنههای گران شما را کشت
خندۀ تلخ قنفذ نامرد
زخمهای زبان شما را کشت
زهر پیش غمت کم آورد و
غم قدّی کمان شما را کشت
بین گودال کوچهای باریک
ضربهای بی امان شما را کشت
مثل زهرا جوان شهید شدی
کوچه خیلی جوان شما را کشت
***
کوچه گفتم، قرار دلها رفت
دیدهها تا عروج دریا رفت
مادر آمد کنار دیواری
مردک پست سمت زهرا رفت
رنگ از روی آسمان افتاد
دست نامرد تا که بالا رفت
خورد مادر زمین چنانی که
قوّت از زانوان مولا رفت
ماجرای کبودی صورت
تا شب غسل، چون معما رفت
-
یاد محرّم
دارم از داغ غمت اشک دمادم بیشتر
چشمهایم میزند باران نم نم بیشتر
تو جوادی و کرامت با تو معنا میشود
پس دخیل حاجت باب المرادم بیشتر
-
قبولم کن
شبی میان همین روضهها قبولم کن
به حرمت غم آل عبا قبولم کن
درون سینۀ من حبّ مرتضی جاری است
به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن
-
تو را به حق دو دست قلم، حلالم کن
زیاد خون به دلت کردهام، حلالم کن
تو خوب بودهای و من بدم، حلالم کن
چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم
در آسمان و زمین محترم، حلالم کن
-
شادی همیشه هست، ولی غم دقیقهای
از من نخواه با تو نباشم دقیقهای
دق میکنم بدون محرّم دقیقهای
بگذار کنج روضه کنارت نفس زنم
شادی همیشه هست، ولی غم دقیقهای
آبروی دعا
آبروی دعا، امام حسن
همۀ هست ما امام حسن
سر یک سفره بودهای عمری
با فقیر و گدا امام حسن
ای کرم خانههای فاطمی ات
تا قیامت به پا امام حسن
جلوۀ اقتدار تو این بود:
صلح صبر و رضا امام حسن
صلح تو یک قیام مردانه است
بانی کربلا امام حسن
از همان ابتدا به ما گفتی
آخر روضه را امام حسن
***
ای کرامت گدای درگاهت
حسن یوسف جمال چون ماهت
کوچه در کوچه لیلی و مجنون
صف کشیده است بر سر راهت
کاش روزی بیفتد از توفیق
چشم ما بر جمال دلخواهت
دم به دم میشود خدا را دید
در نفسهای قلب آگاهت
غربت مرتضی علی جاری است
بین غم گریههای جانکاهت
بس که زخم زبان زدند تو را
جگرت لحظهای نشد راحت
***
زن نامهربان شما را کشت
جور اهل زمان شما را کشت
خون دل خوردی ای عزیز خدا
طعنههای گران شما را کشت
خندۀ تلخ قنفذ نامرد
زخمهای زبان شما را کشت
زهر پیش غمت کم آورد و
غم قدّی کمان شما را کشت
بین گودال کوچهای باریک
ضربهای بی امان شما را کشت
مثل زهرا جوان شهید شدی
کوچه خیلی جوان شما را کشت
***
کوچه گفتم، قرار دلها رفت
دیدهها تا عروج دریا رفت
مادر آمد کنار دیواری
مردک پست سمت زهرا رفت
رنگ از روی آسمان افتاد
دست نامرد تا که بالا رفت
خورد مادر زمین چنانی که
قوّت از زانوان مولا رفت
ماجرای کبودی صورت
تا شب غسل، چون معما رفت