- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۹۳۴
- شماره مطلب: ۶۴۰۲
-
چاپ
سی سال گریه
سی سال گریه کردهام آن ظهر داغ را
چشمم سرود وسعت آن اتفاق را
تنهاییام صحیفه صحیفه ورق زده ست
یعقوب وار قصۀ اشک و فراق را
هر شب عبور قافلهای باز میکند
در من مسیر تازۀ شام و عراق را
بگذار تا ز خاک سجودم برآورم
هفتاد و دو صنوبر آن کوچه باغ را
بگذار لب به لب شوم از جام تشنگی
در من بریز بادۀ لبریز داغ را
در آب و خاک، آتش من گر گرفته است
طوفان! به حال خود بگذار این اجاق را
حج مرا ببین و فرزدق شو و بخوان
شاعر! بخوان و گریه کن آن اتفاق را
سی سال گریه
سی سال گریه کردهام آن ظهر داغ را
چشمم سرود وسعت آن اتفاق را
تنهاییام صحیفه صحیفه ورق زده ست
یعقوب وار قصۀ اشک و فراق را
هر شب عبور قافلهای باز میکند
در من مسیر تازۀ شام و عراق را
بگذار تا ز خاک سجودم برآورم
هفتاد و دو صنوبر آن کوچه باغ را
بگذار لب به لب شوم از جام تشنگی
در من بریز بادۀ لبریز داغ را
در آب و خاک، آتش من گر گرفته است
طوفان! به حال خود بگذار این اجاق را
حج مرا ببین و فرزدق شو و بخوان
شاعر! بخوان و گریه کن آن اتفاق را