- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۳۳۴۶
- شماره مطلب: ۶۳۹۷
-
چاپ
آب میدید، به یاد قمرش میافتاد
نالۀ واعطشا بر جگرش میافتاد
آب میدید، به یاد قمرش میافتاد
بی سبب نیست که از جملۀ بَکّائون است
اشک از گوشۀ چشمان ترش میافتاد
شیرخواره بغل تازه عروسی میدید
یاد لالای رباب و پسرش میافتاد
با دلی خون شده میگفت که الشام الشام
تا به بازار مدینه گذرش میافتاد
جلوی پای سکینه دم دروازۀ شهر
از روی نیزه علمدار سرش میافتاد
میشکست آینۀ صبر و غرورش را زجر
تا به جان اسرا با کمرش میافتاد
روضۀ گم شدن و دفن رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش میافتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یاد
خنجر کند و گلوی پدرش میافتاد
وای از آن لحظه که از لای حصیری کهنه
قطعههای پدرش دور و برش میافتاد
-
ما را نوشتهاند شکار کمند یار
تا نغمۀ حسین نوایش به ما رسید
دادی زدیم و فضل خدایش به ما رسید
ما را نوشتهاند شکار کمند یار
شکرخدا که زلف رهایش به ما رسید
-
دست گدایی، سوی تو حاتم گرفته
ماه عزا آمد دل عالم گرفته
زهرا بنی یا بنی دم گرفته
هرکس به هر نحوی عزادار شما است
حتی خدا در عرش خود ماتم گرفته
-
رنگ ماتم
باید به محله رنگ ماتم بزنم
بر سر در خانه، چوب پرچم بزنم
ایام غم و سیاهپوشان شماست
بگذار سیاهی محرم بزنم
-
نغمۀ داوود
به لبت غیر ثنا گفتن معبود نبود
در صدای تو به جز نغمۀ داوود نبود
راه افتادی و من پشت سرت میگفتم
تازه داماد حرم، رفتن تو زود نبود
آب میدید، به یاد قمرش میافتاد
نالۀ واعطشا بر جگرش میافتاد
آب میدید، به یاد قمرش میافتاد
بی سبب نیست که از جملۀ بَکّائون است
اشک از گوشۀ چشمان ترش میافتاد
شیرخواره بغل تازه عروسی میدید
یاد لالای رباب و پسرش میافتاد
با دلی خون شده میگفت که الشام الشام
تا به بازار مدینه گذرش میافتاد
جلوی پای سکینه دم دروازۀ شهر
از روی نیزه علمدار سرش میافتاد
میشکست آینۀ صبر و غرورش را زجر
تا به جان اسرا با کمرش میافتاد
روضۀ گم شدن و دفن رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش میافتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یاد
خنجر کند و گلوی پدرش میافتاد
وای از آن لحظه که از لای حصیری کهنه
قطعههای پدرش دور و برش میافتاد
عالی بود عالی خدا خیرتون بده