- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۱۸۶۷
- شماره مطلب: ۶۳۵۸
-
چاپ
نفس نمانده...
نفس نمانده که از تو بپرسم از سر و رویت
لبی نمانده برایت بپرسی از سر و رویم
بیا بگو که چرا خون نشسته بر سر مویت
بگو که با تو بگویم ز آتش سر مویم
تو و لبان پر از خون، من و کبودی صورت
تو از کدام بگویی، من از کدام بگویم؟
رسیدهای و نشستی دقایقی به کنارم
چه خوب بود میآمد به همره تو عمویم
ز پلک پارۀ خود کن نظاره دختر خود را
ببین که بغض غریبی گرفته راه گلویم
گمان کنم که ز چهره دگر مرا نشناسی
چنان به صورت من زد، نه بهتر است نگویم
ببین که زائر زهرا شدم میانۀ صحرا
دمیکه مادرت آمد در آن میانه به سویم
نمیشود ز لبانت یکی دو بوسه بگیرم
ترکترک پر زخم است هر کجا که بجویم
بیا و دختر خود را ببر تو از دل ویران
دگر نمانده توانی که این مسیر بپویم
به قصد کشت مرا میزند حرامیبی دین
هر آن زمان که به لب نام دلربای تو گویم
***
عیان شود به قیامت شکوه و جاه و جلالم
چو قبر مخفی یاس مدینه سرّ مگویم
-
خوان کرم
باز چشمان دو عالم شده گریان حسین
سینۀ ارض و سما گشته پریشان حسین
باز بر گوش فلک روضۀ او میخوانند
آتشی هست به دل از غم سوزان حسین
-
قرآن روی نیزه
منم که عالم هستی گدای کوی من است
منم که کعبه دمادم به طوف روی من است
منم که کوثر و زمزم نمی ز جوی من است
منم که باغ جنان مست عطر و بوی من است
-
حسینیۀ غم
دلی که نیست حسینیۀ غمت، دل نیست
بدون حب تو ایمان خلق کامل نیست
هزار شکر که بر دوش ما تمامی عمر
به غیر بیرق تو بیرقی حمایل نیست
نفس نمانده...
نفس نمانده که از تو بپرسم از سر و رویت
لبی نمانده برایت بپرسی از سر و رویم
بیا بگو که چرا خون نشسته بر سر مویت
بگو که با تو بگویم ز آتش سر مویم
تو و لبان پر از خون، من و کبودی صورت
تو از کدام بگویی، من از کدام بگویم؟
رسیدهای و نشستی دقایقی به کنارم
چه خوب بود میآمد به همره تو عمویم
ز پلک پارۀ خود کن نظاره دختر خود را
ببین که بغض غریبی گرفته راه گلویم
گمان کنم که ز چهره دگر مرا نشناسی
چنان به صورت من زد، نه بهتر است نگویم
ببین که زائر زهرا شدم میانۀ صحرا
دمیکه مادرت آمد در آن میانه به سویم
نمیشود ز لبانت یکی دو بوسه بگیرم
ترکترک پر زخم است هر کجا که بجویم
بیا و دختر خود را ببر تو از دل ویران
دگر نمانده توانی که این مسیر بپویم
به قصد کشت مرا میزند حرامیبی دین
هر آن زمان که به لب نام دلربای تو گویم
***
عیان شود به قیامت شکوه و جاه و جلالم
چو قبر مخفی یاس مدینه سرّ مگویم