- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۲۵۴۴
- شماره مطلب: ۶۳۱۹
-
چاپ
این مروههای با صفا را میشمارم
دارم غریب و آشنا را میشمارم
این خیل مشغول عزا را میشمارم
هی خواب میبینم پیاده در طریقش
در جاده دارم تیرها را میشمارم
دل تنگ مشهد میشوم هرگاه در راه
سربندهای یا رضا را میشمارم
اما خدا را شکر با انگشتهایم
جاماندههای کربلا را میشمارم
پس سعی خود را میکنم موکب به موکب
این مروههای با صفا را میشمارم
با عقل نه، من با جنون بی شمارم
این لشکر بی انتها را میشمارم
تسبیح من این است در طیّ طریقش
هر صبح تاولهای پا را میشمارم
آن قدر نزدیکم به او که دانه دانه
دارم نفسهای خدا را میشمارم
هم کربلا، هم نوکری، هم اشک، هم عشق
دارم فقط سود دعا را میشمارم
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
این مروههای با صفا را میشمارم
دارم غریب و آشنا را میشمارم
این خیل مشغول عزا را میشمارم
هی خواب میبینم پیاده در طریقش
در جاده دارم تیرها را میشمارم
دل تنگ مشهد میشوم هرگاه در راه
سربندهای یا رضا را میشمارم
اما خدا را شکر با انگشتهایم
جاماندههای کربلا را میشمارم
پس سعی خود را میکنم موکب به موکب
این مروههای با صفا را میشمارم
با عقل نه، من با جنون بی شمارم
این لشکر بی انتها را میشمارم
تسبیح من این است در طیّ طریقش
هر صبح تاولهای پا را میشمارم
آن قدر نزدیکم به او که دانه دانه
دارم نفسهای خدا را میشمارم
هم کربلا، هم نوکری، هم اشک، هم عشق
دارم فقط سود دعا را میشمارم