- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۲۲۷۳
- شماره مطلب: ۶۲۹۹
-
چاپ
حدیث کشتۀ بی سر
به ذکر یاعلی، جان میدهم عالی اعلا را
بخوان خود یاعلی، بالا سرم این نام زیبا را
علیاً یاعلی، ذکر عروج و ذکر معراجم
صدای دلنشین تو مصفا میکند ما را
بمان پیشم، مرو یک لحظه حتی از کنار من
تویی روح و روان من، تویی معنا مسیحا را
به عمرم بهترین روزم همان روزی که در کعبه
به إذن الله بنهادی به روی شانهام پا را
سرم بر دامنت بگذار و دستت را روی قلبم
که جان آسان دهم، دستان پر مهر تولا را
حسن را با حسین آرام روی سینهام بگذار
که از سختی جان دادن رها سازند طاها را
بگو زهرا کنار بسترم یک لحظه بنشیند
و زینب وا کند بهر دعا، با اشک، لبها را
به غیر از پنج تن اینجا نماند هیچکس دیگر
ز حجره دور سازید آن منافقهای بطحا را
مرا تهمت به هذیان میزند این فرد نالایق
پس از این برحذر باشید این اصحاب شورا را
دگر میپاشد از هم جمع گرم اهل بیت من
به آتش میکشند این قوم، بیت وحی مولا را
اگر دست تو را بستند یا حیدر، صبوری کن
صبوری کن، خدا میبیند این ظلم و بدیها را
دگر صرف نظر کن از طلوع زهرۀ ازهر
علی! دیگر نمیبینی پس از این، روی زهرا را
مبادا جای سیلی را ببینی بر رخ ماهش
مخواه از روی نیلی بعد از این، فیض تماشا را
اگر دیدی که مخفی میکند رخسارخود از تو
نداری طاقت دیدار آن آزرده سیما را
به زودی همسر تو دست بر دیوار میگیرد
برای راه رفتن از حسن گیرد مدد پا را
تمام دنده های او ترک بردارد از ضربه
و اینجا پشت در، میخواند آن مظلومه، ماها را
اگرچه فاتح خیبر، شود خانه نشین اما
به زودی غرق خون بینند محراب مصلا را
حسن زهر جفا نوشد، حسینم رخت خون پوشد
اسیری میرود زینب، ببیند داغ عظما را
حدیث زینب و معجر، حدیث کشتۀ بی سر
حدیث ساقی لشگر، کند بیدار دنیا را
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
حدیث کشتۀ بی سر
به ذکر یاعلی، جان میدهم عالی اعلا را
بخوان خود یاعلی، بالا سرم این نام زیبا را
علیاً یاعلی، ذکر عروج و ذکر معراجم
صدای دلنشین تو مصفا میکند ما را
بمان پیشم، مرو یک لحظه حتی از کنار من
تویی روح و روان من، تویی معنا مسیحا را
به عمرم بهترین روزم همان روزی که در کعبه
به إذن الله بنهادی به روی شانهام پا را
سرم بر دامنت بگذار و دستت را روی قلبم
که جان آسان دهم، دستان پر مهر تولا را
حسن را با حسین آرام روی سینهام بگذار
که از سختی جان دادن رها سازند طاها را
بگو زهرا کنار بسترم یک لحظه بنشیند
و زینب وا کند بهر دعا، با اشک، لبها را
به غیر از پنج تن اینجا نماند هیچکس دیگر
ز حجره دور سازید آن منافقهای بطحا را
مرا تهمت به هذیان میزند این فرد نالایق
پس از این برحذر باشید این اصحاب شورا را
دگر میپاشد از هم جمع گرم اهل بیت من
به آتش میکشند این قوم، بیت وحی مولا را
اگر دست تو را بستند یا حیدر، صبوری کن
صبوری کن، خدا میبیند این ظلم و بدیها را
دگر صرف نظر کن از طلوع زهرۀ ازهر
علی! دیگر نمیبینی پس از این، روی زهرا را
مبادا جای سیلی را ببینی بر رخ ماهش
مخواه از روی نیلی بعد از این، فیض تماشا را
اگر دیدی که مخفی میکند رخسارخود از تو
نداری طاقت دیدار آن آزرده سیما را
به زودی همسر تو دست بر دیوار میگیرد
برای راه رفتن از حسن گیرد مدد پا را
تمام دنده های او ترک بردارد از ضربه
و اینجا پشت در، میخواند آن مظلومه، ماها را
اگرچه فاتح خیبر، شود خانه نشین اما
به زودی غرق خون بینند محراب مصلا را
حسن زهر جفا نوشد، حسینم رخت خون پوشد
اسیری میرود زینب، ببیند داغ عظما را
حدیث زینب و معجر، حدیث کشتۀ بی سر
حدیث ساقی لشگر، کند بیدار دنیا را