- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۹/۰۱
- بازدید: ۷۷۹۴
- شماره مطلب: ۶۱۹
-
چاپ
تا گفتم السلام علیکم دلم شکست
پر زد دوباره مرغ دلم کربلایتان
پیچید در تمام وجودم صدایتان
یک کوه غصّه روی دلم مینشست تا
آغاز شد دوباره غم نینوایتان
تا گفتم السلام علیکم دلم شکست
از بس که سخت بود غم روضههایتان
تا خواستم که نام شما آورم به لب
اشک آمد و نوشت که جانم فدایتان
یعقوبوار در تپش روضه خیس شد
چشمم ز داغ ماتم عظمی برایتان
خون غزل چکانده شد و مثنوی رسید
شاعر نوشت قامت هفت آسمان خمید
رخت سیاه بر تن هر واژه مینشست
«بنیاد صبر و خانۀ طاقت ز هم گسست»
باریده بود فصل عطش بر نگاه دشت
افتاد پرده، دید سری را درون تشت
یک قطره اشک، آدم و عالم سیاه شد
بنویس محتشم که چه بر قلب ماه شد
از پشت چشمهای کبود و غمین نوشت
با خط اشک، جوهر خون، این چنین نوشت:
«خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانۀ طاقت خراب شد»
لرزید کائنات و هر آنچه درون آن
پیچید چشم شاعر دلخون به آسمان
یا رب صدای کیست که لرزانده عالمین
آمد ندا: صدای حسین است! یا حسین
تا گفتم السلام علیکم دلم شکست
پر زد دوباره مرغ دلم کربلایتان
پیچید در تمام وجودم صدایتان
یک کوه غصّه روی دلم مینشست تا
آغاز شد دوباره غم نینوایتان
تا گفتم السلام علیکم دلم شکست
از بس که سخت بود غم روضههایتان
تا خواستم که نام شما آورم به لب
اشک آمد و نوشت که جانم فدایتان
یعقوبوار در تپش روضه خیس شد
چشمم ز داغ ماتم عظمی برایتان
خون غزل چکانده شد و مثنوی رسید
شاعر نوشت قامت هفت آسمان خمید
رخت سیاه بر تن هر واژه مینشست
«بنیاد صبر و خانۀ طاقت ز هم گسست»
باریده بود فصل عطش بر نگاه دشت
افتاد پرده، دید سری را درون تشت
یک قطره اشک، آدم و عالم سیاه شد
بنویس محتشم که چه بر قلب ماه شد
از پشت چشمهای کبود و غمین نوشت
با خط اشک، جوهر خون، این چنین نوشت:
«خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانۀ طاقت خراب شد»
لرزید کائنات و هر آنچه درون آن
پیچید چشم شاعر دلخون به آسمان
یا رب صدای کیست که لرزانده عالمین
آمد ندا: صدای حسین است! یا حسین
عالیی و جذاب بود =(