- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
- بازدید: ۲۰۲۸
- شماره مطلب: ۶۱۵۵
-
چاپ
باور نمیکنم...
باور نمیکنم سر نیزه سرت بُود
این تکه پارهها به زمین پیکرت بُود
باید کفن به وسعت صحرا کنم تو را
هر جا نظر کنم بدن اطهرت بُود
باور نمیکنم که تو باشی برادرم
تنها میان دشمن دون خواهرت بُود
حالا که روی نیزه شدی پس نگاه کن
باران خنجر است که بر حنجرت بود
باور نمیکنم که به انگشت ساربان
ای جان من فدای تو انگشترت بُود
حتی ز خواهرت تو مکن این سؤال را
پس خواهرم چه شد که چنین معجرت بُود
باور نمیکنم که دو دست کنار آب
دستان ساقی حرم لشگرت بُود
باور نمیکنم که به دستان خونیات
شش ماهۀ بریده گلو اصغرت بُود
ای از قفا بریده سرت را عدوی تو
سمت کدام خیمه نگاه ترت بُود
باور نمیکنم که تو تسبیح وا شده
این پیکر تنیده به خون اکبرت بُود
قدری اذان بگو که نگویند خارجی است
زیرا کنار رأس تو پیغمبرت بُود
در این طرف نظاره مکن ای برادرم
آتش گرفته موی سر دخترت بُود
باور نمیکنم که به گودال قتلگاه
این خانم خمیدهترین مادرت بُود
باور نمیکنم...
باور نمیکنم سر نیزه سرت بُود
این تکه پارهها به زمین پیکرت بُود
باید کفن به وسعت صحرا کنم تو را
هر جا نظر کنم بدن اطهرت بُود
باور نمیکنم که تو باشی برادرم
تنها میان دشمن دون خواهرت بُود
حالا که روی نیزه شدی پس نگاه کن
باران خنجر است که بر حنجرت بود
باور نمیکنم که به انگشت ساربان
ای جان من فدای تو انگشترت بُود
حتی ز خواهرت تو مکن این سؤال را
پس خواهرم چه شد که چنین معجرت بُود
باور نمیکنم که دو دست کنار آب
دستان ساقی حرم لشگرت بُود
باور نمیکنم که به دستان خونیات
شش ماهۀ بریده گلو اصغرت بُود
ای از قفا بریده سرت را عدوی تو
سمت کدام خیمه نگاه ترت بُود
باور نمیکنم که تو تسبیح وا شده
این پیکر تنیده به خون اکبرت بُود
قدری اذان بگو که نگویند خارجی است
زیرا کنار رأس تو پیغمبرت بُود
در این طرف نظاره مکن ای برادرم
آتش گرفته موی سر دخترت بُود
باور نمیکنم که به گودال قتلگاه
این خانم خمیدهترین مادرت بُود