- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۹/۰۸
- بازدید: ۲۹۸۰
- شماره مطلب: ۶۱۴
-
چاپ
تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایۀ الهام جهان است هنوز
بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم
خون جوشان تو چون سیل، دمان است هنوز
در فداکاری مردانهات ای رهبر عشق
چشم ایام به حیرت نگران است هنوز
کربلای تو پیام آور خون است و خروش
مکتبت راهنمای همگان است هنوز
تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز
همه ماه است محرم، همه جا کرب و بلاست
در جهان موجب جهاد تو روان است هنوز
جاودان بینمات استاده به پیکار، دلیر
«لا اری الموت» تو را ورد زبان است هنوز
باغ خشکیدۀ دین را تو ز خون دادی آب
نه عجب گر که شکوفا و جوان است هنوز
تربت پاک تو ای اسوۀ آزادی و عشق
سرمۀ دیدۀ صاحب نظران است هنوز
خون گرمت زند آتش به سیه خرمن ظلم
که به خون تو دو صد شعله نهان است هنوز
انقلاب تو به ما درس فضیلت آموخت
نقش اخلاص تو سرمشق جهان است هنوز
بر جبین «شفق» این لوحۀ گلرنگ غروب
هر شب از خون تو صد گونه نشان است هنوز
-
یک نیستان ناله
جلوۀ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع
گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند
صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع
-
پرندگان غزلمرده
چهل شبانه، گذر کرد بر زمین، بی تو
چهل شبانۀ بی عشق، بی یقین، بی تو
پس از تو، پیرهن سوگوار تا به ابدچه بغضها که ندارد در آستین، بی تو
-
قافلۀ داغدیده
آید به سوی دشت غم انگیز کربلا
از راه دور قافلۀ داغدیدهای
آیند کودکان و، زنانی بزرگواربا رنج بیکرانه و رنگ پریدهای
-
بوسهگاه رسالت
ای دوست! داستان تو رازی شنیدنی است
گلهای زخم تازه! ز باغ تو چیدنی است
گفتند سر گذشت غمت را، هزار بارای لاله! باز قصۀ داغت شنیدنی است
تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایۀ الهام جهان است هنوز
بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم
خون جوشان تو چون سیل، دمان است هنوز
در فداکاری مردانهات ای رهبر عشق
چشم ایام به حیرت نگران است هنوز
کربلای تو پیام آور خون است و خروش
مکتبت راهنمای همگان است هنوز
تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز
همه ماه است محرم، همه جا کرب و بلاست
در جهان موجب جهاد تو روان است هنوز
جاودان بینمات استاده به پیکار، دلیر
«لا اری الموت» تو را ورد زبان است هنوز
باغ خشکیدۀ دین را تو ز خون دادی آب
نه عجب گر که شکوفا و جوان است هنوز
تربت پاک تو ای اسوۀ آزادی و عشق
سرمۀ دیدۀ صاحب نظران است هنوز
خون گرمت زند آتش به سیه خرمن ظلم
که به خون تو دو صد شعله نهان است هنوز
انقلاب تو به ما درس فضیلت آموخت
نقش اخلاص تو سرمشق جهان است هنوز
بر جبین «شفق» این لوحۀ گلرنگ غروب
هر شب از خون تو صد گونه نشان است هنوز