- تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۰۹/۰۶
- بازدید: ۸۴۳۴
- شماره مطلب: ۶۱
-
چاپ
مصحف ورق ورق
ای مصحف ورق ورق، ای روح پیکرم!
آیا تویی برادر من؟ نیست باورم
با آنکه در جوار تو یک عمر بودهام
نشناسمت کنون که تو هستی برادرم
پامال جور و دستخوش کینهام ببین
ای کشتی نجات، گذشت آب از سرم
عمر منی که از کف من رفتهای و من
بی تو گمان بودن خود را نمیبرم
ای خشک لب، کنار فرات از غمت ببین
دریاست در کنار من از دیدۀ ترم
با کعب نی کنند جدا از توام و لیک
از جان خویش بگذرم و از تو نگذرم
دیشب کنار پیکر پاکت چهها گذشت
کاین خاکها هنوز دهد بوی مادرم؟
دیدم که دست ظلم، تو را سنگ میزند
بگذاشتم دو دست خود آن گاه بر سرم
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
مصحف ورق ورق
ای مصحف ورق ورق، ای روح پیکرم!
آیا تویی برادر من؟ نیست باورم
با آنکه در جوار تو یک عمر بودهام
نشناسمت کنون که تو هستی برادرم
پامال جور و دستخوش کینهام ببین
ای کشتی نجات، گذشت آب از سرم
عمر منی که از کف من رفتهای و من
بی تو گمان بودن خود را نمیبرم
ای خشک لب، کنار فرات از غمت ببین
دریاست در کنار من از دیدۀ ترم
با کعب نی کنند جدا از توام و لیک
از جان خویش بگذرم و از تو نگذرم
دیشب کنار پیکر پاکت چهها گذشت
کاین خاکها هنوز دهد بوی مادرم؟
دیدم که دست ظلم، تو را سنگ میزند
بگذاشتم دو دست خود آن گاه بر سرم