- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۱/۰۱
- بازدید: ۱۵۸۳۰۱
- شماره مطلب: ۶۰۷۵
-
چاپ
شب مدینه، نجف، غم زهرا
در حریمت شفا نمیخواهم
آتشم زن دوا نمیخواهم
لحظۀ استجابت روضه
از شما جز شما نمیخواهم
خاک پای تو کیمیای من است
جز همین کیمیا نمیخواهم
تا اسیر حسین تو هستم
دلی از غم رها نمیخواهم
من حسینی و حیدریم، پس
بی نجف، کربلا نمیخواهم
«مست مست و قلندر استم من
خاک نعلین قنبر استم من»
ابتدا، انتها نداری تو
جز خدا آشنا نداری تو
آیۀ اعظم خداوندی
کی، چگونه، کجا نداری تو
همۀ سائلان تو شاهند
سائل بینوا نداری تو
فرش این خانه بال جبریل است
قالی نخنما نداری تو
با سرت عرش شکسته ولی
روضهی «بوریا» نداری تو
«شب اسیر سپیدۀ سحرت»
عالمیمات جلوۀ پسرت
آمدم تا در این شب آخر
مثل این کاسههای پشت در
مرحمیآورم برای سرت
گرچه این را نمیکنم باور
که دوایی برای این سر نیست
که سر تو نمیشود بهتر
که امید یتیمها امشب
میرود پیش حضرت مادر
که در این شهر بیلیاقتها
نیمه شب دفن میشود حیدر
شب، غریبی، تلاطم دریا
شب مدینه، نجف، غم زهرا
اسم مادر رسید و غوغا شد
گره از کار بستهام وا شد
اسم مادر دوباره معجزه کرده
نفَس آلودهای مسیحا شد
باید امشب به روضه برگردم:
بی تو حیدر عجیب تنها شد
قدرِ شبهای قدر! بعد از تو
خانه قبری برای مولا شد
امشب آغاز بهتری دارد
شب وصل علی و زهرا شد
غم اگر رنگ مادری دارد
گریه هم بوی بهتری دارد
-
تشنگیهای تو کویرم کرد
کاروان داشت میرسید از راه، دل زینب در التهاب افتاد
تا که چشم ستارههای کبود، به سر قبر آفتاب افتادکاروانی که از هزاران دشت از سر شوق با سر آمده بود
به مرور غم خودش که رسید، کم کم از مرکب شتاب افتاد -
از رودها بپرس
از شوق مرگ پیش تو، گلگون گریستم
از رودها بپرس که من چون گریستماول شدم شکفته ز ارسال نامهات
آخر ز شرمساری مضمون گریستم -
خورشید هفتم
کارم کشید چون به تباهی، درست شد
این رنگ از شکست سیاهی درست شد
گفتم به خون دل بنویسم پیام را
آقا کریم بود، شفاهی درست شد -
شعلۀ عشق خانمان سوز است
زنده هستم به عشق دلداری
به امید طلوع دیداری
گاه دنبال زندگی هستم
گاه دنبال چوبۀ داری
شب مدینه، نجف، غم زهرا
در حریمت شفا نمیخواهم
آتشم زن دوا نمیخواهم
لحظۀ استجابت روضه
از شما جز شما نمیخواهم
خاک پای تو کیمیای من است
جز همین کیمیا نمیخواهم
تا اسیر حسین تو هستم
دلی از غم رها نمیخواهم
من حسینی و حیدریم، پس
بی نجف، کربلا نمیخواهم
«مست مست و قلندر استم من
خاک نعلین قنبر استم من»
ابتدا، انتها نداری تو
جز خدا آشنا نداری تو
آیۀ اعظم خداوندی
کی، چگونه، کجا نداری تو
همۀ سائلان تو شاهند
سائل بینوا نداری تو
فرش این خانه بال جبریل است
قالی نخنما نداری تو
با سرت عرش شکسته ولی
روضهی «بوریا» نداری تو
«شب اسیر سپیدۀ سحرت»
عالمیمات جلوۀ پسرت
آمدم تا در این شب آخر
مثل این کاسههای پشت در
مرحمیآورم برای سرت
گرچه این را نمیکنم باور
که دوایی برای این سر نیست
که سر تو نمیشود بهتر
که امید یتیمها امشب
میرود پیش حضرت مادر
که در این شهر بیلیاقتها
نیمه شب دفن میشود حیدر
شب، غریبی، تلاطم دریا
شب مدینه، نجف، غم زهرا
اسم مادر رسید و غوغا شد
گره از کار بستهام وا شد
اسم مادر دوباره معجزه کرده
نفَس آلودهای مسیحا شد
باید امشب به روضه برگردم:
بی تو حیدر عجیب تنها شد
قدرِ شبهای قدر! بعد از تو
خانه قبری برای مولا شد
امشب آغاز بهتری دارد
شب وصل علی و زهرا شد
غم اگر رنگ مادری دارد
گریه هم بوی بهتری دارد