- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۶۱۳۱
- شماره مطلب: ۶۰۳۴
-
چاپ
بیمار تندرست
زنجیرها، به پای تو پروانه میشدند
شن بادها، عبور تو را شانه میشدند
شمشیرها به زخم تو بودند آشنا
با خانۀ غلاف که بیگانه میشدند
زنهای مصری آمده بودند اگر به شام
حیران آن شمایل مردانه میشدند
دیدم که حلاوت لبخندهای تو
زنبورها، عسل زده در خانه میشدند
مردان این قبیله اگر عقل داشتند
در امتداد چشم تو دیوانه میشدند
افسونگران کولی و حیران گرد باد
از ذوق گیسوان تو افسانه میشدند
بیماری تو، شاکلۀ تندرستی است
جانها به ضعف جسم تو جانانه میشدند
شاید اگر عزم شکارت به سینه بود
خورشید و ماه، دام تو را دانه میشدند
ماه جوان، به غمزۀ پیوست ابرویت
ترکان کرشمه زادۀ فرقانه میشدند
این دشت شاهد است که ابسالی تو را
تلماسههای تشنه سلامانه میشدند
ماه جوان، کرامت دستت اگر نبود
این عقدهها گره به گره وا نمیشدند
-
سر آورده بود سر
یک کاروان شعلهور آورده بود سر
آتشفشانی از سفر آورده بود سر
در آسمان واقعه، از مشرق طلوعهفتاد و دو ستاره برآورده بود سر
-
باد خیلی بد است
باد خیلی بد است... میخواهد، پنجه در گیسویت فرو ببرد
چادرت را بیفکند از سر، از رخت رنگ آبرو ببرد
دخترم! وای اگر صدایت را... بانگ مجروح گریههایت را...باد بر دوش نیزه بگذارد، سمت خاکستر عمو ببرد
-
قطار آتش
دشتها در آتش تب، بی امان میسوختند
کوهها آتشفشان آتشفشان میسوختند
خیمههای مشتعل، گیسوپریش و شعلهوردر حریص ضجههای کودکان میسوختند
بادها خنجر به دست از چار سو میآمدندلالهها از شش جهت تا استخوان میسوختند
بیمار تندرست
زنجیرها، به پای تو پروانه میشدند
شن بادها، عبور تو را شانه میشدند
شمشیرها به زخم تو بودند آشنا
با خانۀ غلاف که بیگانه میشدند
زنهای مصری آمده بودند اگر به شام
حیران آن شمایل مردانه میشدند
دیدم که حلاوت لبخندهای تو
زنبورها، عسل زده در خانه میشدند
مردان این قبیله اگر عقل داشتند
در امتداد چشم تو دیوانه میشدند
افسونگران کولی و حیران گرد باد
از ذوق گیسوان تو افسانه میشدند
بیماری تو، شاکلۀ تندرستی است
جانها به ضعف جسم تو جانانه میشدند
شاید اگر عزم شکارت به سینه بود
خورشید و ماه، دام تو را دانه میشدند
ماه جوان، به غمزۀ پیوست ابرویت
ترکان کرشمه زادۀ فرقانه میشدند
این دشت شاهد است که ابسالی تو را
تلماسههای تشنه سلامانه میشدند
ماه جوان، کرامت دستت اگر نبود
این عقدهها گره به گره وا نمیشدند