- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۱۵۱۵
- شماره مطلب: ۶۰۲۷
-
چاپ
صبح حضور
ای رباب! ای خلاصۀ پاکی
وی سرشتت، سرشت افلاکی
ای شکوه صلابت دریا
وی زلال نجابت دریا
بحر مواج، آسمانی پاک
حصهها بردهای تو از لولاک
ای تو شب را سپیدهای در راه
وارث آفتاب، وارث ماه
کسوت آسمان، به تن داری
جامۀ قدسیان، به تن داری
نالهای عارفانه، در نی توست
کهکشانی ستاره، در پی توست
عطر عصمت، گرفته دامن تو
روح کوثر، دمیده در تن تو
در سرشت تو، نور پاشیدند
نور صبح حضور پاشیدند
پای، بر شانۀ فلک داری
رتبهای برتر از ملک داری
شبنمی، روی گونۀ برگی
زندگی میکنی تو، بی مرگی
ای رباب، ای گل اهورایی
چهار فصل تو، شور و شیدایی
گل سرخ بهار ایجادی
معنی دیگری به زن دادی
ریشه داری تو در زلالیها
کوه بودی و صبرها کردی
نالهای عارفانه، در نی توست
شیونی عاشقانه، در نی توست
شانهات بار بی کران دارد
دل تو داغ جاودان دارد
نالهات، ای خزانۀ غم و درد
آسمان را به لرزه میآورد...
-
زمزمۀ یاسین
آسمان در شرف صاعقهای خونین بود
نفس باد پر از زمزمۀ یاسین بود
چه بلایی به سر آینهها میآمدکه چهل روز و چهل شب، دلشان پرچین بود
-
آفتاب معرفت
ای علی اکبر! گل سرخ بهار
مصطفی را بهترین آیینه دار
آفتاب معرفت، ماه شکوه!
ظلمت از تو تا همیشه در ستوه
-
روح آیینه
عشق را هرگز نگیرم، دست کم
هر چه از هستان بگویم، هست کم
گر چه انبوهاند آن سو نیستندعاشقان تا هست هستی، زیستند
صبح حضور
ای رباب! ای خلاصۀ پاکی
وی سرشتت، سرشت افلاکی
ای شکوه صلابت دریا
وی زلال نجابت دریا
بحر مواج، آسمانی پاک
حصهها بردهای تو از لولاک
ای تو شب را سپیدهای در راه
وارث آفتاب، وارث ماه
کسوت آسمان، به تن داری
جامۀ قدسیان، به تن داری
نالهای عارفانه، در نی توست
کهکشانی ستاره، در پی توست
عطر عصمت، گرفته دامن تو
روح کوثر، دمیده در تن تو
در سرشت تو، نور پاشیدند
نور صبح حضور پاشیدند
پای، بر شانۀ فلک داری
رتبهای برتر از ملک داری
شبنمی، روی گونۀ برگی
زندگی میکنی تو، بی مرگی
ای رباب، ای گل اهورایی
چهار فصل تو، شور و شیدایی
گل سرخ بهار ایجادی
معنی دیگری به زن دادی
ریشه داری تو در زلالیها
کوه بودی و صبرها کردی
نالهای عارفانه، در نی توست
شیونی عاشقانه، در نی توست
شانهات بار بی کران دارد
دل تو داغ جاودان دارد
نالهات، ای خزانۀ غم و درد
آسمان را به لرزه میآورد...