- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۷۹۵
- شماره مطلب: ۵۹۹۳
-
چاپ
راوی محرم
نکند باد بیاید، سر نی خم بشود!
و ازاین باغچه، یک شاخۀ گل کم بشود
نکند ابر بخواهد، همۀ بغضش را
در غزلخوانی یک گریۀ نم نم بشود
کهکشان آمده پایین، سر هفده نیزه
که شب گمشدگان، صبح دمادم بشود
باز کن لب که روایت بکنم قرآن را
که دلیل تو برای همه، محکم بشود
تا تو بالای نیی، مرهم پایم زخم است
اگر این دشت سراسر، گل مریم بشود
چشم کوبیده به نی هیمۀ نه سالۀ تو
وای اگر چهرۀ خندان تو درهم بشود
کوه اگر بود میافتاد ز پا، پس چه عجب
قامت دختر نه ساله اگر خم بشود
مکه تا کوفه چهل سال بر این میرفته
که خروشان شده، راوی محرم بشود
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
راوی محرم
نکند باد بیاید، سر نی خم بشود!
و ازاین باغچه، یک شاخۀ گل کم بشود
نکند ابر بخواهد، همۀ بغضش را
در غزلخوانی یک گریۀ نم نم بشود
کهکشان آمده پایین، سر هفده نیزه
که شب گمشدگان، صبح دمادم بشود
باز کن لب که روایت بکنم قرآن را
که دلیل تو برای همه، محکم بشود
تا تو بالای نیی، مرهم پایم زخم است
اگر این دشت سراسر، گل مریم بشود
چشم کوبیده به نی هیمۀ نه سالۀ تو
وای اگر چهرۀ خندان تو درهم بشود
کوه اگر بود میافتاد ز پا، پس چه عجب
قامت دختر نه ساله اگر خم بشود
مکه تا کوفه چهل سال بر این میرفته
که خروشان شده، راوی محرم بشود