- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۱
- بازدید: ۲۷۳۴
- شماره مطلب: ۵۸۵۴
-
چاپ
شام هجر
عصر عاشورا که کمکم آفتاب
نور خود بگْرفت از روی تراب
تیرگی شد حکمفرما در فضا
چون لباس ماتم اهل عزا
آه! کز بیداد اعوان یزید
شاه دین شد با جوانانش شهید
در سیهشامی چنان محنتفزا
یادم آمد ز اهل بیت مصطفی
وضع آن شب را ز شبهای دگر
بگْذرانیدم به عبرت از نظر
دیدم آن شب را ز شبها، فرقهاست
زآنکه نام آن شب از شبها جداست
گر که گویی بین شبها فرق نیست
کی شب سور و شب ماتم یکی است؟
هر دلی را جلوۀ آیینه نیست
هر شبی را حرمت آدینه نیست
در برِ آن کس که دارد شرح صدر
نیست یکسان هر شبی با شام قدر
گر چه نبْوَد فرق، شبها را ز اصل
لیک یکسان نیست شام هجر و وصل
پس بسی فرق است، شبها را به عین
با شب شام غریبان حسین
شام عاشورا که با محشر یکی است
پیش امشب، ماجرایش اندکی است
دیشب اندر ساحت قدس خیام
بود اصحاب حسینی را مقام
امشب اندر لجّۀ خون خفتهاند
بهر جانان، ترک جانها گفتهاند
دیشب اطراف خیام از بهر پاس
بود عبّاس، آن دلیر حقشناس
امشب اندر راه اخلاص حسین
چاکچاک افتاد، «مقطوعالیدین»
دیشب از بیم ابوالفضل رشید
چشم دشمن، خواب راحت را ندید
لیکن امشب خواب راحت میکنند
تا سحرگه استراحت میکنند
داشت دیشب زینب اندر خیمهگاه
شش برادر در کمال عزّ و جاه
لیکن امشب بهر آن جانهای پاک
بر سر خود ریزد از اندوه، خاک
داشت دیشب زینب اندر این زمین
خیمهگاهی، رشک فردوس برین
لیکن امشب دارد آن گیتیفروز
جا به زیر خیمههای نیمهسوز
داشت بهر اصغرش دیشب رباب
گه غم بیشیری و گه فکر آب
لیکن امشب بر سر گهوارهاش
گریه دارد بر گلوی پارهاش
داشت تا دیشب سکینه در سفر
بر سر خود سایۀ لطف پدر
لیکن امشب تا سحر با اشک و آه
برنمیدارد نظر از قتلگاه
بود اگر دیشب رقیّه در حرم
زینت دامان شاه ذوالکرم
امشب از بیطاقتی آن بیگناه
میبرد بر دامن زینب پناه
بود دیشب در حرم با احترام
بانوان آل عصمت را مقام
لیکن امشب در کف قوم شریر
گشته یکسر آل پیغمبر، اسیر
-
هیجده خورشید
چون سواد شام کمکم شد پدید
رنگ از رخسار «آلاللَّه» پرید
تا در اینجا محمل زینب رسید
حق به فریاد دل زینب رسید
-
راهب روشنضمیر
راهبی در خُلق و تقوا بینظیر
ترک دنیا کردهای، روشنضمیر
راهبی از عهد عیسی، یادگار
خود بزرگان جهان را در شمار
-
قحط آب
چرا از دیده اشک غم نبارم، چون سحاب، امشب؟
چگونه ز استراحت ره دهم بر دیده، خواب، امشب؟
شنیدستم به دشت کربلا از ظلم اهل کین
بُوَد اندر حریم شاه خوبان، قحط آب، امشب
-
سرزمین پر شرار
چه سرزمین بُوَد این دشت پُر شرار؟ برادر!
که شد دلِ منِ محزون به غم دچار، برادر!
از آن زمان که به این دشت غمفزا برسیدم
نه صبر مانده به دل، نی به تن قرار، برادر!
شام هجر
عصر عاشورا که کمکم آفتاب
نور خود بگْرفت از روی تراب
تیرگی شد حکمفرما در فضا
چون لباس ماتم اهل عزا
آه! کز بیداد اعوان یزید
شاه دین شد با جوانانش شهید
در سیهشامی چنان محنتفزا
یادم آمد ز اهل بیت مصطفی
وضع آن شب را ز شبهای دگر
بگْذرانیدم به عبرت از نظر
دیدم آن شب را ز شبها، فرقهاست
زآنکه نام آن شب از شبها جداست
گر که گویی بین شبها فرق نیست
کی شب سور و شب ماتم یکی است؟
هر دلی را جلوۀ آیینه نیست
هر شبی را حرمت آدینه نیست
در برِ آن کس که دارد شرح صدر
نیست یکسان هر شبی با شام قدر
گر چه نبْوَد فرق، شبها را ز اصل
لیک یکسان نیست شام هجر و وصل
پس بسی فرق است، شبها را به عین
با شب شام غریبان حسین
شام عاشورا که با محشر یکی است
پیش امشب، ماجرایش اندکی است
دیشب اندر ساحت قدس خیام
بود اصحاب حسینی را مقام
امشب اندر لجّۀ خون خفتهاند
بهر جانان، ترک جانها گفتهاند
دیشب اطراف خیام از بهر پاس
بود عبّاس، آن دلیر حقشناس
امشب اندر راه اخلاص حسین
چاکچاک افتاد، «مقطوعالیدین»
دیشب از بیم ابوالفضل رشید
چشم دشمن، خواب راحت را ندید
لیکن امشب خواب راحت میکنند
تا سحرگه استراحت میکنند
داشت دیشب زینب اندر خیمهگاه
شش برادر در کمال عزّ و جاه
لیکن امشب بهر آن جانهای پاک
بر سر خود ریزد از اندوه، خاک
داشت دیشب زینب اندر این زمین
خیمهگاهی، رشک فردوس برین
لیکن امشب دارد آن گیتیفروز
جا به زیر خیمههای نیمهسوز
داشت بهر اصغرش دیشب رباب
گه غم بیشیری و گه فکر آب
لیکن امشب بر سر گهوارهاش
گریه دارد بر گلوی پارهاش
داشت تا دیشب سکینه در سفر
بر سر خود سایۀ لطف پدر
لیکن امشب تا سحر با اشک و آه
برنمیدارد نظر از قتلگاه
بود اگر دیشب رقیّه در حرم
زینت دامان شاه ذوالکرم
امشب از بیطاقتی آن بیگناه
میبرد بر دامن زینب پناه
بود دیشب در حرم با احترام
بانوان آل عصمت را مقام
لیکن امشب در کف قوم شریر
گشته یکسر آل پیغمبر، اسیر