- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۱
- بازدید: ۱۶۷۲
- شماره مطلب: ۵۸۴۹
-
چاپ
رفرف عشق
ذوالجناح آن رفرف معراج عشق
بر سر از نور نبوّت، تاج عشق
چون هما از تیر، شهپر کرده باز
پرفشان آمد سوی شاه حجاز
شه، پیاده؛ اسب، نالان گِرد شاه
مات بر نور رُخش، چشم سپاه
زد دو زانو، در برِ شه بر زمین
ارغوانی کرده برگ یاسمین
شد سوی خیمه روان از حربگاه
تن پُر از پیکان و زین خالی ز شاه
بانوان از پرده بیرون تاختند
شور محشر در عراق انداختند
انجمن گشتند گرداگرد او
مویه سر کردند و برکندند مو
کای فرس! چون شد که بیشاه آمدی؟
با سپاه ناله و آه آمدی؟
ذوالجناحا! فاش بر گو حال چیست؟
ارغوانی کاکلت از خون کیست؟
پرچم گلگون و زین واژگون
میدهد یاد از شهی غلتان به خون
ای همایونتوسن برگشتهزین!
راست بر گو چون شد آن شاه گُزین؟
رفرفا! کو احمد معراج عشق؟
که ببالیدی به فرقش، تاج عشق
ذوالجناحا! چون برافکندی به فرش؟
آن همایون گوشوار گوش عرش
ذوالجناحا! چون برافکندی به خاک؟
پیکری که بُد نبی را جان پاک
عندلیبا! گلبن باغ بهشت
چون سپردی در کف زاغان زشت؟
هدهدا! چون در کف دیوی لعین؟
دادی انگشت سلیمان با نگین
آسمانا! چون فکندی بر زمین؟
آن درخشانآفتاب از طاق زین
-
خضرا و غبرا
ای ز داغ تو روان، خون دل از دیدهی حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخهی صور
خاکبیزان به سر، اندر سر جسم تو بنات
اشکریزان به بر از سوگ تو، شَعرای عبور
-
آهوان حرم
چون کاروانِ دشتِ بلا، رو به شام کرد
صبحِ امید اهل حرم، رو به شام کرد
قوم یهود از پی تأیید کیش خویش
سجّاد را به بستن دست، اهتمام کرد
-
میر کاروان
ای خفته خوش به بستر خون! دیده باز کن
احوال ما ببین و سپس خوابِ ناز کن
ای وارثِ سریرِ امامت! به پای خیز
بر کشتگان بیکفنِ خود، نماز کن
-
یا ایّها العزیز!
اندر جهان، عیان شده غوغای رستخیز
ای قامت تو، شور قیامت! به پای خیز
زینب بَرَت بضاعت مزجات، جان به کف
آورده با ترانهی «یا ایُّها العزیز!»
رفرف عشق
ذوالجناح آن رفرف معراج عشق
بر سر از نور نبوّت، تاج عشق
چون هما از تیر، شهپر کرده باز
پرفشان آمد سوی شاه حجاز
شه، پیاده؛ اسب، نالان گِرد شاه
مات بر نور رُخش، چشم سپاه
زد دو زانو، در برِ شه بر زمین
ارغوانی کرده برگ یاسمین
شد سوی خیمه روان از حربگاه
تن پُر از پیکان و زین خالی ز شاه
بانوان از پرده بیرون تاختند
شور محشر در عراق انداختند
انجمن گشتند گرداگرد او
مویه سر کردند و برکندند مو
کای فرس! چون شد که بیشاه آمدی؟
با سپاه ناله و آه آمدی؟
ذوالجناحا! فاش بر گو حال چیست؟
ارغوانی کاکلت از خون کیست؟
پرچم گلگون و زین واژگون
میدهد یاد از شهی غلتان به خون
ای همایونتوسن برگشتهزین!
راست بر گو چون شد آن شاه گُزین؟
رفرفا! کو احمد معراج عشق؟
که ببالیدی به فرقش، تاج عشق
ذوالجناحا! چون برافکندی به فرش؟
آن همایون گوشوار گوش عرش
ذوالجناحا! چون برافکندی به خاک؟
پیکری که بُد نبی را جان پاک
عندلیبا! گلبن باغ بهشت
چون سپردی در کف زاغان زشت؟
هدهدا! چون در کف دیوی لعین؟
دادی انگشت سلیمان با نگین
آسمانا! چون فکندی بر زمین؟
آن درخشانآفتاب از طاق زین