- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۲
- بازدید: ۱۶۵۹
- شماره مطلب: ۵۷۸۹
-
چاپ
محراب نیایش
عصر تاسوعا که از شرم، آفتاب
گشت در مغرب، نهان، زیر نقاب
روز، رخ بنْهفت، از پی شب رسید
عاشقان را وقت تاب و تب رسید
مقتدای عاشقان؛ سلطان فرد
روی در محراب عشق دوست کرد
قامت او رشک نخل طور بود
جسم پاکش پای تا سر، نور بود
جملۀ اصحاب او گشتند جمع
همچو پروانه به گرداگرد شمع
گفت با آن عاشقان پاکباز:
هست امشب موقف راز و نیاز
این شب از زیباترین شبهای ماست
«لیلهالقدر» و شب اسرای ماست
بعد از این شب، روز ما را شام نیست
تا به کوی وصل، جز یک گام نیست
با نگار دلستان، میعاد ماست
امشب، ای یاران! شب میلاد ماست
عشقورزان را مبارککوکب است
روز وصل دوستداران، امشب است
سوی محراب نیایش، رو کنید
با زلال اشک، شستوشو کنید
جمله جان گردید و ترک تن کنید
رو از این گلخن، سوی گلشن کنید
زین بیابان، جانب بستان روید
تا وطن از این غریبستان روید
ما که با جانانه پیمان بستهایم
در وفای عهد او بنْشستهایم
عاشقان چون عهد با جانان کنند
جان شیرین بر سر پیمان کنند
ما ز موج خون، گذر خواهیم کرد
سوی بیسویی، سفر خواهیم کرد
زآن نوا و نغمۀ شورآفرین
قدسیان خواندند بر وی، آفرین
نغمهاش کآن بود آوای سروش
عاشقان کردند همچون شهد، نوش
با خشوع و خشیت و عجز و نیاز
جمله رو کردند در محراب راز
نغمهگر بودند آن مرغان عشق
بیخود از خود، در سرابُستان عشق
جملگی بودند تا وقت سحر
همچو زنبوران کندو، نغمهگر
رقصرقصان همچو ذرّه ز التهاب
منتظر تا کی برآید آفتاب
-
وصل جانان
هشتم ذیالحجّه، آن بحر کرم
کرد با یاران خود، ترک حرم
کرد آهنگ منای کربلا
بُرد قربان تا کند آنجا فدا
-
امام و کعبه
مرحبا! طوباً لک! ای بیت عتیق!
«جائکَ المحبوب، من فجٍّ عمیق»
مرحبا بر طالع میمون تو!
حبّذا زین قدر روزافزون تو!
-
آهنگ رحیل
چون ز یثرب کرد، آن شاه جلیل
سوی شهر مکّه، آهنگ رحیل
در دل شب با دلی پُر داغ و درد
عزم تودیع رسولالله کرد
-
لفظ و معنا
یا حسین! ای جوهر پایندگی!
مرگ سرخت، رمز آب زندگی!
ای حیات محض! ای خون خدا!
وی چو ایزد، رحمتت بیمنتها!
محراب نیایش
عصر تاسوعا که از شرم، آفتاب
گشت در مغرب، نهان، زیر نقاب
روز، رخ بنْهفت، از پی شب رسید
عاشقان را وقت تاب و تب رسید
مقتدای عاشقان؛ سلطان فرد
روی در محراب عشق دوست کرد
قامت او رشک نخل طور بود
جسم پاکش پای تا سر، نور بود
جملۀ اصحاب او گشتند جمع
همچو پروانه به گرداگرد شمع
گفت با آن عاشقان پاکباز:
هست امشب موقف راز و نیاز
این شب از زیباترین شبهای ماست
«لیلهالقدر» و شب اسرای ماست
بعد از این شب، روز ما را شام نیست
تا به کوی وصل، جز یک گام نیست
با نگار دلستان، میعاد ماست
امشب، ای یاران! شب میلاد ماست
عشقورزان را مبارککوکب است
روز وصل دوستداران، امشب است
سوی محراب نیایش، رو کنید
با زلال اشک، شستوشو کنید
جمله جان گردید و ترک تن کنید
رو از این گلخن، سوی گلشن کنید
زین بیابان، جانب بستان روید
تا وطن از این غریبستان روید
ما که با جانانه پیمان بستهایم
در وفای عهد او بنْشستهایم
عاشقان چون عهد با جانان کنند
جان شیرین بر سر پیمان کنند
ما ز موج خون، گذر خواهیم کرد
سوی بیسویی، سفر خواهیم کرد
زآن نوا و نغمۀ شورآفرین
قدسیان خواندند بر وی، آفرین
نغمهاش کآن بود آوای سروش
عاشقان کردند همچون شهد، نوش
با خشوع و خشیت و عجز و نیاز
جمله رو کردند در محراب راز
نغمهگر بودند آن مرغان عشق
بیخود از خود، در سرابُستان عشق
جملگی بودند تا وقت سحر
همچو زنبوران کندو، نغمهگر
رقصرقصان همچو ذرّه ز التهاب
منتظر تا کی برآید آفتاب