- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۲
- بازدید: ۱۶۶۸
- شماره مطلب: ۵۷۶۵
-
چاپ
روشن از او
اینکه میآید ز شط، بی چشم و دست
رونق بازار مهرویان شکست
میرسد اینگونه ماه عاشقی
بوالعجبراهی است، راه عاشقی
عشق را دیدی؟ عجب راهی خوش است
عشقورزی، با چنین ماهی خوش است
ماه نه، مهر منیر خاوری
روشن از او، کائنات یاوری
در وفاداری، عیار او تمام
بوفضایل، فضل را حُسن ختام
مشک او، سرچشمهی آب حیات
شرمسارش تا ابد، شطّ فرات
مشک نه، دریای ناپیداترین
عالمی را کرده با حسرت، قرین
مشک نه، شمع همه پروانهها
گِرد او، هوهو زنان، دیوانهها
در جهان، مانند او مِیخانه نیست
ساقیا! مِی ده، کسی فرزانه نیست
من نمیگویم که اشک از مشک ریخت
آسمان خوننامه، جای اشک ریخت
-
ای پارهپاره!
ای پارهپاره پیکر قرآن! سرت کجاست؟
آه! ای سر بریده! بگو پیکرت کجاست
فریاد «وا عطش عطشا» رفته تا کجا
سقّای کودکان تو، آبآورت کجاست؟
-
بیگلو هم
تشنۀ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
لاله را بگْذار و بگْذر، لایق عشق تو نیست
ما به پای عاشقی، سرو و صنوبر میدهیم
-
در تنپوشی از شمشیر
به میدان میبرم از شوق سربازی سرِ خود را
تو هم آماده کن، ای عشق! کمکم خنجر خود را
مرا اگر آرزویی هست باور کن به جز این نیست
که در تنپوشی از شمشیر بینم پیکر خود را
روشن از او
اینکه میآید ز شط، بی چشم و دست
رونق بازار مهرویان شکست
میرسد اینگونه ماه عاشقی
بوالعجبراهی است، راه عاشقی
عشق را دیدی؟ عجب راهی خوش است
عشقورزی، با چنین ماهی خوش است
ماه نه، مهر منیر خاوری
روشن از او، کائنات یاوری
در وفاداری، عیار او تمام
بوفضایل، فضل را حُسن ختام
مشک او، سرچشمهی آب حیات
شرمسارش تا ابد، شطّ فرات
مشک نه، دریای ناپیداترین
عالمی را کرده با حسرت، قرین
مشک نه، شمع همه پروانهها
گِرد او، هوهو زنان، دیوانهها
در جهان، مانند او مِیخانه نیست
ساقیا! مِی ده، کسی فرزانه نیست
من نمیگویم که اشک از مشک ریخت
آسمان خوننامه، جای اشک ریخت