- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۲
- بازدید: ۱۴۰۱
- شماره مطلب: ۵۷۴۰
-
چاپ
سبوی آبرو
«اشبهُالنّاس» رسول عالمین
زادهی لیلا، علیّ بن الحسین
از حرم آمد به صد جوش و خروش
با ادب در نزد پیر میفروش
لعل لب خشکیده، دل در پیچ و تاب
تیغ بر کف، پا مهیّای رکاب
گفت: ای بابا! می نابم بده
از سبوی آبرو، آبم بده
آمدم تا مست و بیهوشم کنی
از می کوثر، قدحنوشم کنی
این بگفت و رخصت از بابا گرفت
همچو حیدر، راه بر اعدا گرفت
ناگهان افتاد از روی فرس
گفت: ای بابا! به فریادم برس
تا صدای اکبر خود را شنید
شد شتابان تا سر جسمش رسید
اکبرش را دید، پرپر گشته است
فرق او چون فرق حیدر گشته است
گفت: بابا! دیدهی خود باز کن
با پدر یک دم سخن، آغاز کن
آن که فرق نازنینت را شکست
رشتهی عمر مرا از هم گسست
-
گل و گلاب
دختری را خانه در ویرانه بود
باده، اشک و چشم او، پیمانه بود
تشنه بود و سینهای پُردرد داشت
در درون سینه، آه سرد داشت
-
تاب مهجوری
ظهر عاشورا که پور بوتراب
تشنهلب افتاد بر روی تراب
در حرم بودش برادرزادهای
لالهرویی، عاشقی، آزادهای
-
ارمغان حسین
الهی! بهر قربانی به درگاهت، سر آوردم
نه تنها سر برایت بلکه از سر، بهتر آوردم
پی ابقای «قَد قامت»، به ظهر روز عاشورا
برای گفتن «الله اکبر»، اکبر آوردم
سبوی آبرو
«اشبهُالنّاس» رسول عالمین
زادهی لیلا، علیّ بن الحسین
از حرم آمد به صد جوش و خروش
با ادب در نزد پیر میفروش
لعل لب خشکیده، دل در پیچ و تاب
تیغ بر کف، پا مهیّای رکاب
گفت: ای بابا! می نابم بده
از سبوی آبرو، آبم بده
آمدم تا مست و بیهوشم کنی
از می کوثر، قدحنوشم کنی
این بگفت و رخصت از بابا گرفت
همچو حیدر، راه بر اعدا گرفت
ناگهان افتاد از روی فرس
گفت: ای بابا! به فریادم برس
تا صدای اکبر خود را شنید
شد شتابان تا سر جسمش رسید
اکبرش را دید، پرپر گشته است
فرق او چون فرق حیدر گشته است
گفت: بابا! دیدهی خود باز کن
با پدر یک دم سخن، آغاز کن
آن که فرق نازنینت را شکست
رشتهی عمر مرا از هم گسست