- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۲
- بازدید: ۳۱۷۱
- شماره مطلب: ۵۷۲۱
-
چاپ
آخرین ققنوس
آه! از آن ساعت که طفل تشنهلب
لب گشود از خنده در اوج طلب
بلبلان چَهچَه ز ماتم میزنند
روز و شب از کربلا، دم میزنند
هر نظر بر غنچهای تر میکنند
یادی از غوغای اصغر میکنند
هر زمانی میروم در باغها
میگدازد دل ز یاد داغها
غنچه میبینم، دلم پر میزند
بوسه بر قنداق اصغر میزند
گفت: یا مولا! منم قربان تو
جان من گردد بلاگردان تو
گفت: بابا! بیبرادر ماندهای؟
بیکس و بی یار و یاور ماندهای؟
گر تو تنهایی، بگو من کیستم؟
اصغرم، امّا نه، اصغر نیستم
ای پدر! حرف مرا در گوش گیر
خیز و این قنداقه در آغوش گیر
خیز و اسماعیل را آماده کن
سجدۀ شکری بر این سجّاده کن
خیز و با تعجیل، میدانم ببر
بر سر جسم شهیدانم ببر
تا بپیوندم به خیل لالهها
تا نسوزم بیش از این از نالهها
من مگر سبط پیمبر نیستم؟
از جوانان تو کمتر نیستم
تشنهام امّا نه بر آب فرات
آب میخواهم ولی آب حیات
آب در دست کمان دشمن است
تیر آن نامرد، احیای من است
میسزد فرزند، قربانی کنی
تیر را دعوت به مهمانی کنی
آتش، اقیانوس را آواز داد
آخرین ققنوس را پرواز داد
-
دو رکعت غم
من نمیدانم که در روز نبرد
داغ اکبر با دل لیلا چه کرد
یاد کن از آفتاب نیمروز
یک دو رکعت در غم اکبر بسوز
-
فدای دو دست اباالفضل
دل من فدای دو دست اباالفضل
به قربان چشمان مست اباالفضل
ربود از همه ساقیان گوی سبقت
به چوگان دل، ناز شست اباالفضل
-
شور جنون
محرم ماه الفت با جنون است
چراغ کوچههایش بوی خون است
محرم حرمت خون است و خنجر
تلاطم میکند حنجربه حنجر
آخرین ققنوس
آه! از آن ساعت که طفل تشنهلب
لب گشود از خنده در اوج طلب
بلبلان چَهچَه ز ماتم میزنند
روز و شب از کربلا، دم میزنند
هر نظر بر غنچهای تر میکنند
یادی از غوغای اصغر میکنند
هر زمانی میروم در باغها
میگدازد دل ز یاد داغها
غنچه میبینم، دلم پر میزند
بوسه بر قنداق اصغر میزند
گفت: یا مولا! منم قربان تو
جان من گردد بلاگردان تو
گفت: بابا! بیبرادر ماندهای؟
بیکس و بی یار و یاور ماندهای؟
گر تو تنهایی، بگو من کیستم؟
اصغرم، امّا نه، اصغر نیستم
ای پدر! حرف مرا در گوش گیر
خیز و این قنداقه در آغوش گیر
خیز و اسماعیل را آماده کن
سجدۀ شکری بر این سجّاده کن
خیز و با تعجیل، میدانم ببر
بر سر جسم شهیدانم ببر
تا بپیوندم به خیل لالهها
تا نسوزم بیش از این از نالهها
من مگر سبط پیمبر نیستم؟
از جوانان تو کمتر نیستم
تشنهام امّا نه بر آب فرات
آب میخواهم ولی آب حیات
آب در دست کمان دشمن است
تیر آن نامرد، احیای من است
میسزد فرزند، قربانی کنی
تیر را دعوت به مهمانی کنی
آتش، اقیانوس را آواز داد
آخرین ققنوس را پرواز داد