- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۲۹
- بازدید: ۱۰۹۴۴
- شماره مطلب: ۵۷۱
-
چاپ
ای دل چه دیدهای به فراخوان لحظهها
اشکی نشست بر سر دامان لحظهها
آتش گرفت و سوخت غزلخوان لحظهها
میسوخت آن خیام به غم ماندۀ زمین
در های های دیدۀ ویران لحظهها
همپای کودکان سه ساله دلم شکست
در انتهای غصۀ حیران لحظهها
من ماندهام چه میشود این لحظۀ غریب
نقشی چه میزنند ز دستان لحظهها
لب تشنگی و تیر و غم و آتش بلا
ای دل چه دیدهای به فراخوان لحظهها
ای مردِ تا همیشه هستی، ترا سلام
ای یادکرد حس پریشان لحظهها
تا شد رها به روضۀ هستی طنین من
اشکی نشست بر سر دامان لحظهها
-
شب عاشورا
امشب به اعلای فلک آوای یاران میرود
فردا نوای کودکان بر بام کیوان میرود
امشب به صوت خوش همه آواز یابن الفاطمه
فردا به مقتل خون نشان معنای قرآن میرود
-
در خون نشست یکسره چشمان کبریا
آتش زدند بر سر ایوان کبریا
آتش کشید پر سوی دامان کبریا
در آن غروب حادثۀسرخ عشق وخون
در خون نشست یکسره چشمان کبریا
-
شوق نگاه عتبات
ماندهام گرچه غریبانه میان کلمات
دل من پر شده از شوق نگاه عتبات
مست وسرمست شدم از برکات نامت
جان من باد فدای تو واینسان برکات
ای دل چه دیدهای به فراخوان لحظهها
اشکی نشست بر سر دامان لحظهها
آتش گرفت و سوخت غزلخوان لحظهها
میسوخت آن خیام به غم ماندۀ زمین
در های های دیدۀ ویران لحظهها
همپای کودکان سه ساله دلم شکست
در انتهای غصۀ حیران لحظهها
من ماندهام چه میشود این لحظۀ غریب
نقشی چه میزنند ز دستان لحظهها
لب تشنگی و تیر و غم و آتش بلا
ای دل چه دیدهای به فراخوان لحظهها
ای مردِ تا همیشه هستی، ترا سلام
ای یادکرد حس پریشان لحظهها
تا شد رها به روضۀ هستی طنین من
اشکی نشست بر سر دامان لحظهها