- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۱۴۱۵
- شماره مطلب: ۵۶۵۸
-
چاپ
گوشوار عرش
در این دل شکسته به غیر از شراره نیست
همراه من به جز جگر پارهپاره نیست
میریزد از دو چشمترم، اشک بیکسی
دیگر به آسمان دلم، یک ستاره نیست
خون خدا! تو مرگ مرا از خدا بخواه
«در کار خیر، حاجت هیچ استخاره نیست»[i]
دریای غم، گرفته رهم را ز چار سو
بر هر طرف که دیده گشایم، کناره نیست
تاب و توان نمانده که گویم چها گذشت
تاب سخن کجا؟ که توان اشاره نیست
ای گوشوار عرش! ز جا خیز و خود ببین
بر گوش دختران تو، یک گوشواره نیست
یک جرعه آب خورده رباب و هزار حیف!
شیر آمده به سینه ولی شیرخواره نیست
با اشک دیده، غسل زیارت نمودهام
خوشتر ز قتلگاه تو، «دار الزّیاره» نیست
با این سکوت خود به خدا! میکُشی مرا
با من سخن بگو، دلم از سنگ خاره نیست
[i]. این بیت زبانزد از «حافظ» است. (ص 955)
-
من نمیدانم چه گویم در جواب مادرت
دیده بگشا تا شود تنهایی من باورت
نیمه جان هستی و من چون جان گرفتم در برت
همچو گیسویت مرا این سو و آن سو میکشی
میکشی آخر مرا با خندههای آخرت -
کوکب اقبال
عمّه! امشب سر زده ماه تمام
کوکب اقبالم آمد روی بام
شد دو چشم نیمهبازم، جام اشک
کن تماشا بستهام احرام اشک
-
نگین و حلقه
هر زمانی غنچهی لب میگشود
از همه اهل حرم دل میربود
ماه، پیش روی ماه او، خجل
دلبران بر گیسوی او بسته دل
گوشوار عرش
در این دل شکسته به غیر از شراره نیست
همراه من به جز جگر پارهپاره نیست
میریزد از دو چشمترم، اشک بیکسی
دیگر به آسمان دلم، یک ستاره نیست
خون خدا! تو مرگ مرا از خدا بخواه
«در کار خیر، حاجت هیچ استخاره نیست»[i]
دریای غم، گرفته رهم را ز چار سو
بر هر طرف که دیده گشایم، کناره نیست
تاب و توان نمانده که گویم چها گذشت
تاب سخن کجا؟ که توان اشاره نیست
ای گوشوار عرش! ز جا خیز و خود ببین
بر گوش دختران تو، یک گوشواره نیست
یک جرعه آب خورده رباب و هزار حیف!
شیر آمده به سینه ولی شیرخواره نیست
با اشک دیده، غسل زیارت نمودهام
خوشتر ز قتلگاه تو، «دار الزّیاره» نیست
با این سکوت خود به خدا! میکُشی مرا
با من سخن بگو، دلم از سنگ خاره نیست
[i]. این بیت زبانزد از «حافظ» است. (ص 955)