- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۵۱۸۱
- شماره مطلب: ۵۶۰۷
-
چاپ
تاب اسیری
اندر سریر ناز، تو خوش آرمیدهای
شادی از آن که رأس حسین را بریدهای
مسرور و شاد و خرّم و خندان به روی تخت
بنْشین کنون که خوب به مطلب رسیدهای
جا دادهای به پردهزنان خود، ای لعین!
خرّمدلی که پردهی ما را دریدهای
من ایستاده بر سر پای و کسی نگفت
بنشین که روی خار مغیلان دویدهای
گه بر فروش حکم کنی، گه به قتل ما
ظالم! مگر تو آل علی را خریدهای؟
با عترت نبی ز چه بنْمودی این ستم؟
با اینکه زو سفارش ما را شنیدهای
زینب کجا و تاب اسیری؟ نه این ستم
باشد روا به یک زن ماتم رسیدهای
شادی ز دیدن رُخ اکبر، بلی؛ خوش است
بینی دمی که سبزهی از نو دمیدهای
«جودی»! اگر که روز تو زین غم، نگشته شب
چون صبح، سینه از چه به ناخن دریدهای؟
-
بپرس حال رباب
چرا به خاک فتاده، تن مطهّر تو؟
جدا نموده که ای شهریار من! سر تو؟
ز هیچ باب نپرسی چرا ز حال رباب؟
که هست خادمهای، یا حسین! بر در تو
-
نقد جان
پس از تو، جان برادر! چه رنجها که کشیدم
چه شهرها که نگشتم، چه کوچهها که ندیدم
به سختجانی خود آن قَدَر نبود گمانم
که بیتو، زنده ز دشت بلا، به شام رسیدم
-
داغ غمت
رفتم من و هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهی خواهر نمیرود
برخیز تا رویم، برادر! که خواهرت
تنها به سوی روضهی مادر نمیرود
تاب اسیری
اندر سریر ناز، تو خوش آرمیدهای
شادی از آن که رأس حسین را بریدهای
مسرور و شاد و خرّم و خندان به روی تخت
بنْشین کنون که خوب به مطلب رسیدهای
جا دادهای به پردهزنان خود، ای لعین!
خرّمدلی که پردهی ما را دریدهای
من ایستاده بر سر پای و کسی نگفت
بنشین که روی خار مغیلان دویدهای
گه بر فروش حکم کنی، گه به قتل ما
ظالم! مگر تو آل علی را خریدهای؟
با عترت نبی ز چه بنْمودی این ستم؟
با اینکه زو سفارش ما را شنیدهای
زینب کجا و تاب اسیری؟ نه این ستم
باشد روا به یک زن ماتم رسیدهای
شادی ز دیدن رُخ اکبر، بلی؛ خوش است
بینی دمی که سبزهی از نو دمیدهای
«جودی»! اگر که روز تو زین غم، نگشته شب
چون صبح، سینه از چه به ناخن دریدهای؟