- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۴۱۸
- شماره مطلب: ۵۵۹۹
-
چاپ
مقام قرب
ز شام رفتنِ زینب، مگو دلم چون است؟
«ز گریه مردم چشمم، نشسته در خون است»[i]
من از حدیث یزید و سر حسین و عصا
«ز جام غم، می لعلی که میخورم، خون است»
سر بریده فراز نی! از پی ارشاد
«سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است»
مقام قُرب خدایی بُوَد سزای حسین
«شکنج طرّهی لیلی، مقام مجنون است»
ز من مپرس، چرا خنده بر لبانم نیست
«که رنج خاطرم از جورِ دورِ گردون است»
چسان به خون نشوم غرقه، در عزای حسین
«به اختیار؟ که از اختیار بیرون است»
ز تشنهکامی شه، در کنار آب فرات
«کنار دیدهی من، همچو رود جیحون است»
«خِرَد» ز «حافظ» فرزانه بهره میخواهد
«چو مفلسی که خریدارِ گنجِ قارون است»
[i]. تضمین غزل «حافظ». (ص 886)
-
شکر و شکایت
صبر جمیل زینب، صبری است بینهایت
«گر نکتهدان عشقی، بشْنو تو این حکایت»[i]
رأس پدر رقیّه، بر کف گرفت و گفتا:
«با یار دلنوازم، شُکری است با شکایت»
-
رسوایی یزید
بگفت زینب غمدیده، با دلی غمناک:
«گرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک»[i]
به دوستیّ تو سوگند! صبر پیشه کنم
«هزار دشمنم ار میکنند، قصد هلاک»
-
فراق یار
سکینه دامن شه را گرفت و گریان گفت:
«فراق یار نه آن میکند که بتْوان گفت»[i]
پدر! به جان تو! درد فراق آسان نیست
«شنیدم این سخنِ خوش که پیر کنعان گفت»
مقام قرب
ز شام رفتنِ زینب، مگو دلم چون است؟
«ز گریه مردم چشمم، نشسته در خون است»[i]
من از حدیث یزید و سر حسین و عصا
«ز جام غم، می لعلی که میخورم، خون است»
سر بریده فراز نی! از پی ارشاد
«سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است»
مقام قُرب خدایی بُوَد سزای حسین
«شکنج طرّهی لیلی، مقام مجنون است»
ز من مپرس، چرا خنده بر لبانم نیست
«که رنج خاطرم از جورِ دورِ گردون است»
چسان به خون نشوم غرقه، در عزای حسین
«به اختیار؟ که از اختیار بیرون است»
ز تشنهکامی شه، در کنار آب فرات
«کنار دیدهی من، همچو رود جیحون است»
«خِرَد» ز «حافظ» فرزانه بهره میخواهد
«چو مفلسی که خریدارِ گنجِ قارون است»
[i]. تضمین غزل «حافظ». (ص 886)
ماشاالله