- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۲۰۷۵
- شماره مطلب: ۵۵۹۷
-
چاپ
محفل شوم
پیمود چون ز کوفه، جرس، راه شام را
از صبح کوفه دید توان، شامِ شام را
کمتر ز اهل کوفه نشد، جور اهل شام
شرح کدام گویم و وصف کدام را؟
دادند شام بر سر بازارشان عبور
آل و عیال و عترت «خیرُ الانام» را
از خاندان عصمت و از دودمان فیض
بنْگر چگونه داشت فلک، احترام را
تا بنْگرند عترت «خیر البشر»، اسیر
بزمی نهاد و داد صلا، خاص و عام را
در طشت زر نهاد، سر شاه و کس ندید
طالع ز طشت زر شده، بدر تمام را
میخورْد گاه باده و میزد گهی ز کین
چوب جفا به لب، شه والامقام را
بر پا ستاده داشت به محفل، یزید شوم
زنجیر و غل نهاده به گردن، امام را
پس ظالمی به رسم کنیزی، طلب نمود
نوباوهی رسول، «علیهالسّلام» را
بهر عیال و عترت «خیر البشر» به شام
دادند جا، خرابهی بیسقف و بام را
زین دشت پُر بلیّه و زین راه پُر خطر
«یحیی»! بکش زمامِ سمندِ کلام را
کاین نظم جانگداز، دل مصطفی گداخت
قلب پیمبر و جگر مرتضی گداخت
-
کرّوبیان، قدّوسیان
افتاد چون گذار اسیران به قتلگاه
شد گریه تا به ماهی و شد ناله تا به ماه
هم غرقه گشت، پیکر ماهی ز سیل اشک
هم تیره گشت، آینهی مه ز دود آه
-
دو مصیبت
گفت: ای به خون تپیده! مکرّم برادرم!
کافتادهای به روی زمین، در برابرم
آیا تو آن حسین منی؟ کز شرف نمود
بر دوش خود سوار، تو را جدّ اطهرم
-
سرمایۀ حُسن
سَرور یازدهم کز همه نقص، او بری است
قبلۀ ما، حسن بن علی عسکری است
رایج از همّت او، قاعدۀ جعفری است
مدّت دولت او، گر چه کنون، اسپری است
لیک در جمله عوالم، متصرّف بُوَدا
جان ز حرمان حضورش، متأسّف بُوَدا
محفل شوم
پیمود چون ز کوفه، جرس، راه شام را
از صبح کوفه دید توان، شامِ شام را
کمتر ز اهل کوفه نشد، جور اهل شام
شرح کدام گویم و وصف کدام را؟
دادند شام بر سر بازارشان عبور
آل و عیال و عترت «خیرُ الانام» را
از خاندان عصمت و از دودمان فیض
بنْگر چگونه داشت فلک، احترام را
تا بنْگرند عترت «خیر البشر»، اسیر
بزمی نهاد و داد صلا، خاص و عام را
در طشت زر نهاد، سر شاه و کس ندید
طالع ز طشت زر شده، بدر تمام را
میخورْد گاه باده و میزد گهی ز کین
چوب جفا به لب، شه والامقام را
بر پا ستاده داشت به محفل، یزید شوم
زنجیر و غل نهاده به گردن، امام را
پس ظالمی به رسم کنیزی، طلب نمود
نوباوهی رسول، «علیهالسّلام» را
بهر عیال و عترت «خیر البشر» به شام
دادند جا، خرابهی بیسقف و بام را
زین دشت پُر بلیّه و زین راه پُر خطر
«یحیی»! بکش زمامِ سمندِ کلام را
کاین نظم جانگداز، دل مصطفی گداخت
قلب پیمبر و جگر مرتضی گداخت