- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۳۶۵۱
- شماره مطلب: ۵۵۶۳
-
چاپ
خانۀ بیگانگان
چرا از همرهان دوش، ای سر پُر خون! جدا بودی؟
چرا پُر خاک و پُر خاکستری؟ دیشب کجا بودی؟
که بر روی جراحات سرت پاشیده خاکستر؟
مگر درد تو را اینگونه دارویی دوا بودی؟
به مهمانی چرا در خانهی بیگانگان رفتی؟
بریدی از چه با ما؟ روزی آخر آشنا بودی
گرفتار جفای خصم ما بودیم دیشب را
تو در دست که ای سر! تا سحرگه مبتلا بودی؟
تو را چون بود سر در کوفه، تن در کربلا، جانا!
دل ما سوی کوفه، چشم ما بر کربلا بودی
یکی گوید تو را جا بود در کنج تنور، ای سر!
یکی گوید به زیر طشت، پنهان از جفا بودی
نبودی کنج مطبخ جای تو، ای گنج شایانم!
تو آخر روزی، ای سر! زینت عرش خدا بودی
پس از کشتن سری در ماسوا کی شد به نوک نی؟
همانا از ازل، ای سر! سوا از ماسوا بودی
همان دم دست «جودی» کاین مصیبت را رقم میزد
خدایا! کاش تن از جان و جان از تن، جدا بودی!
-
بپرس حال رباب
چرا به خاک فتاده، تن مطهّر تو؟
جدا نموده که ای شهریار من! سر تو؟
ز هیچ باب نپرسی چرا ز حال رباب؟
که هست خادمهای، یا حسین! بر در تو
-
نقد جان
پس از تو، جان برادر! چه رنجها که کشیدم
چه شهرها که نگشتم، چه کوچهها که ندیدم
به سختجانی خود آن قَدَر نبود گمانم
که بیتو، زنده ز دشت بلا، به شام رسیدم
-
داغ غمت
رفتم من و هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهی خواهر نمیرود
برخیز تا رویم، برادر! که خواهرت
تنها به سوی روضهی مادر نمیرود
-
تاب اسیری
اندر سریر ناز، تو خوش آرمیدهای
شادی از آن که رأس حسین را بریدهای
مسرور و شاد و خرّم و خندان به روی تخت
بنْشین کنون که خوب به مطلب رسیدهای
خانۀ بیگانگان
چرا از همرهان دوش، ای سر پُر خون! جدا بودی؟
چرا پُر خاک و پُر خاکستری؟ دیشب کجا بودی؟
که بر روی جراحات سرت پاشیده خاکستر؟
مگر درد تو را اینگونه دارویی دوا بودی؟
به مهمانی چرا در خانهی بیگانگان رفتی؟
بریدی از چه با ما؟ روزی آخر آشنا بودی
گرفتار جفای خصم ما بودیم دیشب را
تو در دست که ای سر! تا سحرگه مبتلا بودی؟
تو را چون بود سر در کوفه، تن در کربلا، جانا!
دل ما سوی کوفه، چشم ما بر کربلا بودی
یکی گوید تو را جا بود در کنج تنور، ای سر!
یکی گوید به زیر طشت، پنهان از جفا بودی
نبودی کنج مطبخ جای تو، ای گنج شایانم!
تو آخر روزی، ای سر! زینت عرش خدا بودی
پس از کشتن سری در ماسوا کی شد به نوک نی؟
همانا از ازل، ای سر! سوا از ماسوا بودی
همان دم دست «جودی» کاین مصیبت را رقم میزد
خدایا! کاش تن از جان و جان از تن، جدا بودی!