مشخصات شعر

همراه کاروان

همراه کاروانی و همراه نیستی

گاهی مقابل منی و گاه نیستی

 

با تو تمام روز، شریک غمت شدم

همراه من در این شب جان‌کاه نیستی؟

 

خورشید روز بودی و ماه بلند شب

خورشید روز هستی، شب، ماه نیستی؟!

 

ای یوسفی که پیرهنت را ربوده‌اند!

بر نیزه‌ای، دریغ که در چاه نیستی!

 

خونت تپنده در رگ مظلومی‌ات که بود

گیرم به زعمشان، «ثارالله» نیستی!

 

بر دوش نیزه، موی، پریشان که می‌کنی

یعنی که گفته از دلم آگاه نیستی؟

 

من آه در بساط ندارم، به غیر جان

آن هم به لب رسیده که تو، آه! نیستی

 

همراه کاروان

همراه کاروانی و همراه نیستی

گاهی مقابل منی و گاه نیستی

 

با تو تمام روز، شریک غمت شدم

همراه من در این شب جان‌کاه نیستی؟

 

خورشید روز بودی و ماه بلند شب

خورشید روز هستی، شب، ماه نیستی؟!

 

ای یوسفی که پیرهنت را ربوده‌اند!

بر نیزه‌ای، دریغ که در چاه نیستی!

 

خونت تپنده در رگ مظلومی‌ات که بود

گیرم به زعمشان، «ثارالله» نیستی!

 

بر دوش نیزه، موی، پریشان که می‌کنی

یعنی که گفته از دلم آگاه نیستی؟

 

من آه در بساط ندارم، به غیر جان

آن هم به لب رسیده که تو، آه! نیستی

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×