- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۹۰۸
- شماره مطلب: ۵۵۶۰
-
چاپ
همراه کاروان
همراه کاروانی و همراه نیستی
گاهی مقابل منی و گاه نیستی
با تو تمام روز، شریک غمت شدم
همراه من در این شب جانکاه نیستی؟
خورشید روز بودی و ماه بلند شب
خورشید روز هستی، شب، ماه نیستی؟!
ای یوسفی که پیرهنت را ربودهاند!
بر نیزهای، دریغ که در چاه نیستی!
خونت تپنده در رگ مظلومیات که بود
گیرم به زعمشان، «ثارالله» نیستی!
بر دوش نیزه، موی، پریشان که میکنی
یعنی که گفته از دلم آگاه نیستی؟
من آه در بساط ندارم، به غیر جان
آن هم به لب رسیده که تو، آه! نیستی
-
نوبت قربانی
حجات قبول نوبت قربانی تو شد
وقت سماع و سلسلهجنبانی تو شد
احرام بستهاند ملائک به دیدنت
برخیز! وقت آینهگردانی تو شد
-
قامت معیار
آنجا که حرف قامت بالابلندهاست
گر بگذری قیامت بالابلندهاست
جایی که قامتت شده معیار، وصف سرو
در نوع خود ملامت بالابلندهاست
-
مثل دو بال پرستو
هم میان دست و بازو فاصله افتاده است
هم میان هر دو ابرو فاصله افتاده است
تیر سوزن شد، که دوزد پیکر او را به هم
بین اعضا از همهسو فاصله افتاده است
-
از عسل شیرینتر لحظۀ آرامش توست
قد کشیدی چقدرمرد شدی در سختی
مرد آن است که غالب بشود بر سختی
از عسل شیرینتر لحظۀ آرامش توست
شادی از اینکهرسیدهست به آخر سختی
همراه کاروان
همراه کاروانی و همراه نیستی
گاهی مقابل منی و گاه نیستی
با تو تمام روز، شریک غمت شدم
همراه من در این شب جانکاه نیستی؟
خورشید روز بودی و ماه بلند شب
خورشید روز هستی، شب، ماه نیستی؟!
ای یوسفی که پیرهنت را ربودهاند!
بر نیزهای، دریغ که در چاه نیستی!
خونت تپنده در رگ مظلومیات که بود
گیرم به زعمشان، «ثارالله» نیستی!
بر دوش نیزه، موی، پریشان که میکنی
یعنی که گفته از دلم آگاه نیستی؟
من آه در بساط ندارم، به غیر جان
آن هم به لب رسیده که تو، آه! نیستی