- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۳۶۶۳
- شماره مطلب: ۵۵۳۱
-
چاپ
حمایل زرّین
چو بر بستند «آل الله»، سوی شام، محملها
به محملها مکان کردند، همچون غصّه در دلها
ز بس سیل سرشک از چشمههای چشم شد جاری
فرو رفتند آن جمّازهها تا سینه، در گِلها
اگر اشک یتیمان، آب بر آتش نزد هر دم
ز سوز آه هر یک زآن اسیران، سوخت محملها
جفای کربلاشان سهل و آسان بود در خاطر
اگر در شام دانستند، میباشد چه مشکلها
حمایلهای زرّین را، به غارت برده دشمنها
ولی بسته غل و زنجیر، جای آن حمایلها
برادرها شهید و پیش روی خواهران یکسر
سران کشتگان بر نیزه اندر دست قاتلها
به روز، آن راهها در آفتاب گرم پیمودن
به زیر سایهی سرها، مکان کردن به منزلها
به شام، آل علی در کنج ویرانها مکان کردن
به ناز و نوش، اهل شام هر شب کرده محفلها
به طشت زر، سر سبط پیمبر در بر خواهر
سرودن پور بوسفیان، «اَدِرکأساً وَ ناوِلْها»
فلک! زین ظلم، حیرانم؛ چرا ویران نگردیدی؟
چو اولاد پیمبر بیسر و سامان نگردیدی؟
-
تفسیری عجیب
فلک! در کربلا، آل علی را میهمان کردی
مهیّا آب و نان بایست، شمشیر و سنان کردی
حریم مصطفی را از حرم، در کربلا خواندی
هلاک از تشنهکامی بر لب آب روان کردی
-
شب تار
فلک! با عترت «خیر البشر»، لختی مدارا کن
مدارا کن به «آل الله» و شرم از روی زهرا کن
ره شام است در پیش و هزاران محنت اندر پی
به «اهل البیت» رحمی، ای فلک! در کوه و صحرا کن
-
مرغ نیم بسمل
حسین از کینهی عدوان، چو آمد تنگ، میدانش
نمانْد از یاوران یک تن که سازد جان به قربانش
نه عون و جعفر و عبّاس باقی مانْد و نه قاسم
نه فرزندش علی اکبر که طلعت، ماه تابانش
حمایل زرّین
چو بر بستند «آل الله»، سوی شام، محملها
به محملها مکان کردند، همچون غصّه در دلها
ز بس سیل سرشک از چشمههای چشم شد جاری
فرو رفتند آن جمّازهها تا سینه، در گِلها
اگر اشک یتیمان، آب بر آتش نزد هر دم
ز سوز آه هر یک زآن اسیران، سوخت محملها
جفای کربلاشان سهل و آسان بود در خاطر
اگر در شام دانستند، میباشد چه مشکلها
حمایلهای زرّین را، به غارت برده دشمنها
ولی بسته غل و زنجیر، جای آن حمایلها
برادرها شهید و پیش روی خواهران یکسر
سران کشتگان بر نیزه اندر دست قاتلها
به روز، آن راهها در آفتاب گرم پیمودن
به زیر سایهی سرها، مکان کردن به منزلها
به شام، آل علی در کنج ویرانها مکان کردن
به ناز و نوش، اهل شام هر شب کرده محفلها
به طشت زر، سر سبط پیمبر در بر خواهر
سرودن پور بوسفیان، «اَدِرکأساً وَ ناوِلْها»
فلک! زین ظلم، حیرانم؛ چرا ویران نگردیدی؟
چو اولاد پیمبر بیسر و سامان نگردیدی؟