مشخصات شعر

دشت غم‌انگیز

 

سکینه گفت: پدر جان! سرت ز تن که بریده؟

به خاک و خون، تن صد چاک و بی‌سرت که کشیده؟

 

کدام ظالمی از راه کینه کرد یتیمم؟

که زیر بار غمت، قدّ دختر تو خمیده

 

پدر! ز بعد تو آتش زدند خیمه‌ی ما را

به آشیانه‌ی مرغی، کس این ستم، نشنیده

 

به سوی شام ببین، عازمم برای اسیری

پدر! سکینه‌ی زار تو کی پیاده دویده؟

 

ز جای، خیز و ببین در میان دشت غم‌انگیز

که رنگ از رخ طفلان، ز ترس خصم، پریده

 

ز جای، خیز و ببین اهل‌بیت خون‌جگرت را

چه رنج‌ها نکشیده! چه ظلم‌ها که ندیده!

 

بخوان مصیبتی از خاندان فاطمه، «شرمی»!

که کس مصائب آن‌ها، ندیده و نشنیده 

دشت غم‌انگیز

 

سکینه گفت: پدر جان! سرت ز تن که بریده؟

به خاک و خون، تن صد چاک و بی‌سرت که کشیده؟

 

کدام ظالمی از راه کینه کرد یتیمم؟

که زیر بار غمت، قدّ دختر تو خمیده

 

پدر! ز بعد تو آتش زدند خیمه‌ی ما را

به آشیانه‌ی مرغی، کس این ستم، نشنیده

 

به سوی شام ببین، عازمم برای اسیری

پدر! سکینه‌ی زار تو کی پیاده دویده؟

 

ز جای، خیز و ببین در میان دشت غم‌انگیز

که رنگ از رخ طفلان، ز ترس خصم، پریده

 

ز جای، خیز و ببین اهل‌بیت خون‌جگرت را

چه رنج‌ها نکشیده! چه ظلم‌ها که ندیده!

 

بخوان مصیبتی از خاندان فاطمه، «شرمی»!

که کس مصائب آن‌ها، ندیده و نشنیده 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×