- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۲۶۰۰
- شماره مطلب: ۵۵۲۱
-
چاپ
آمدی، بیا
زینب چو دید پیکری اندر میان خون
چون آسمان و زخم تن از انجمش، فزون
بیحد جراحتی، نتوان گفتنش که چند
پامال پیکری، نتوان دیدنش که چون
خنجر در او نشسته، چو شهپر که در همای
پیکان از او دمیده، چو مژگان که از جُفون
گفت: این به خون تپیده نباشد، حسین من
این نیست، آن که در برِ من بود تا کنون
یک دم فزون نرفت که رفت از کنار من
این زخمها به پیکر او چون رسید؟ چون؟
گر این حسین، قامت او، از چه بر زمین؟
ور این حسین، رایت او، از چه سرنگون؟
گر این حسین من، سر او از چه بر سنان؟
ور این حسین من، تن او از چه غرق خون؟
یا خواب بودهام من و گم گشته است، راه
یا خواب بوده آن که مرا بوده، رهنمون
میگفت و میگریست که جانسوز نالهای
آمد ز حنجر شه لبتشنگان، برون
کای عندلیب گلشن جان! آمدی، بیا
ره گم نگشته، خوش به نشان آمدی، بیا
-
قصّۀ یوسف
چون خیمه زد ز شام به یثرب، امام ناس
آسوده گشت، عترت پیغمبر از هراس
یعقوب اهلبیت نبی با بشیر گفت
کاین مژده را به مژدهی یوسف مکن قیاس
-
نبود گمان
بعد از تو، ای برادرِ با جان برابرم!
شد تازه ماتم پدر و داغ مادرم
بودم یقین ز آل زیاد، این همه عناد
وز خود گمان نبود که طاقت بیاورم
-
طریق وفا
ای جان باب! از چه نگیری به بر مرا؟
افکندهای چو اشک، چرا از نظر مرا؟
ای مهربان پدر! ز چه نامهربان شدی؟
مهر تو بیشتر بُد از این پیشتر مرا
-
احوال اهلبیت (ع)
چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان
از چاشتگاه کوفه بتر گشت، شامشان
از دُرد دَرد و زهر غم و شربت فراق
کرد آن چه داشت، ساقی دوران، به جامشان
آمدی، بیا
زینب چو دید پیکری اندر میان خون
چون آسمان و زخم تن از انجمش، فزون
بیحد جراحتی، نتوان گفتنش که چند
پامال پیکری، نتوان دیدنش که چون
خنجر در او نشسته، چو شهپر که در همای
پیکان از او دمیده، چو مژگان که از جُفون
گفت: این به خون تپیده نباشد، حسین من
این نیست، آن که در برِ من بود تا کنون
یک دم فزون نرفت که رفت از کنار من
این زخمها به پیکر او چون رسید؟ چون؟
گر این حسین، قامت او، از چه بر زمین؟
ور این حسین، رایت او، از چه سرنگون؟
گر این حسین من، سر او از چه بر سنان؟
ور این حسین من، تن او از چه غرق خون؟
یا خواب بودهام من و گم گشته است، راه
یا خواب بوده آن که مرا بوده، رهنمون
میگفت و میگریست که جانسوز نالهای
آمد ز حنجر شه لبتشنگان، برون
کای عندلیب گلشن جان! آمدی، بیا
ره گم نگشته، خوش به نشان آمدی، بیا
بسم الله الرحمن الرحیم؛ جزاکم الله خیرا، بسیار عالی، امیددارم آنانکه استفاده میکنند شما را منظور بدارند.