- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۲۲۲۹
- شماره مطلب: ۵۴۹۵
-
چاپ
خطبۀ شهادت
روزی، تمامِ همّت خود را گذاشتی
در خیمههای آتش و خون، پا گذاشتی
در کوچههای حادثه، همراه کاروان
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتی
با نالههای سوخته، در سوگ مجتبی
داغی بزرگ بر جگر ما گذاشتی
در شام تیرهای که پُر از بوی فتنه بود
آیینهای مقابل دنیا گذاشتی
تو خطبهی شهادت یاران عاشقی
از خود حماسههای تری، جا گذاشتی
بانو! چقدر در نظرم آسمانی است
راهی که پیش دیدهی فردا گذاشتی
از نسلِ آتشینِ کدامین فرشتهای؟
کاینگونه عشق را به تماشا گذاشتی
-
سیلاب سیلی
خم شد، گذاشت روی زمین، گوشواره را
تا قدری التیام دهد، گوشِ پاره را
آتش گرفته گوشهی دامان کوچکش
آبی نبود، چاره کند این شراره را
-
عصای حوصله
عبا به روی سر انداخت سمت کوچه دوید
ورود قافله را از دهان شهر شنید
مسافران عزیزش ز راه میآیند
میان گریه چو ابر بهار میخندید
-
چگونه؟
مسلم شهید شد وَ تو خواندی «حمیده» را
مرهم نهادی آن جگرِ داغدیده را
بر زانوان خویش نشاندیّ و چون پدر
بوسیدی اشکهای از آتش جهیده را
خطبۀ شهادت
روزی، تمامِ همّت خود را گذاشتی
در خیمههای آتش و خون، پا گذاشتی
در کوچههای حادثه، همراه کاروان
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتی
با نالههای سوخته، در سوگ مجتبی
داغی بزرگ بر جگر ما گذاشتی
در شام تیرهای که پُر از بوی فتنه بود
آیینهای مقابل دنیا گذاشتی
تو خطبهی شهادت یاران عاشقی
از خود حماسههای تری، جا گذاشتی
بانو! چقدر در نظرم آسمانی است
راهی که پیش دیدهی فردا گذاشتی
از نسلِ آتشینِ کدامین فرشتهای؟
کاینگونه عشق را به تماشا گذاشتی