- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
- بازدید: ۳۶۷۹
- شماره مطلب: ۵۴۸
-
چاپ
فردا امامت دو جهان سهم دست توست
وقتی که عشق در دل طوفان غروب کرد
خورشید درهجوم زمستان غروب کرد
در خود شکست وسعت لبریز آسمان
در ابرهای یخ زده باران غروب کرد
زخمی عمیق در دل تاریخ زنده شد
در دستهای معجزه، درمان غروب کرد
تا وحی آخرین خدا را کفن کنند
یاد غدیر و موسم پیمان غروب کرد
در ذهنهای یخ زدۀ قوم صد نقاب
شبکوچههای عطر خوش نان غروب کرد
شبکوچههای غربت ِ مرد و دخیل چاه
غمنالههای حضرت انسان غروب کرد
فرقی به خون نشست که در کوفه پیش از این
با ژرفنای فزتُ به ایمان غروب کرد
گویا هنوز در دل این شهر جاری است
داغ دلی شکسته که پنهان غروب کرد
بانوی آبهای جهان در تب عطش
پهلوی زخمهای فراوان غروب کرد
ذهن بشر به خون و جگر تیر بسته بود
یعنی که باز جلوۀ قرآن غروب کرد
بادی وزید جهل به طوفان نشسته بود
رود از مسیر خشک بیابان غروب کرد
درهم شکست ساقۀ ترد جوانه را
گل در هجوم خار مغیلان غروب کرد
آتش دوباره بر بدن یاس شعله زد
لیلا دوباره از غم هجران غروب کرد
این سو نشسته حنجر شش ماههای به خون
آن سو رسول ثانی ِ میدان غروب کرد
دستان سرو از طپش افتاد ومشک مرد!
گل در مشام سبز درختان غروب کرد
پیراهنی به باد نشست و سری به خون
عطری به سمت غربت کنعان غروب کرد
از خیمههای غرق عطش ناله میوزید
زنجیر روی زخم اسیران غروب کرد
گیسو سه ساله، قامت دلجوی دختری
در دست بادهای پریشان غروب کرد
تب دار لحظههای عظیم حماسه بود
چشمی که در عزای شهیدان غروب کرد
خون شد دلی که مادر شبهای سجده بود
بانوی مهد حادثه - ایران - غروب کرد
تو فاتح تمامی دلهای عاشقی
سجادهای که در شب زندان طلوع کرد
سوز صدای منتشر خون به قرنها
وقتی که عشق در دل طوفان طلوع کرد
آن شب تبی تو را ز شهادت دریغ داشت
تا در نگاه سبز تو عرفان طلوع کرد
فردا امامت دو جهان سهم دست توست
یعنی چهار خم به شبستان طلوع کرد
-
ساغر کوثر
هر که سودای رخ ماه تو در سر دارد
بی گمان در دل خود مهر پیمبر دارد
تن به طوفان زدنت در دل دریای خطر
ارث نابی ست که ذریۀ حیدر دارد
-
پرواز را روشنگری میکرد خورشید
روزی که دین را یاوری میکرد خورشید
از خالق ِ خود دلبری میکرد خورشید
باید وصیتنامه از خون مینوشت و
اندیشهها را رهبری میکرد خورشید
-
این چه دینی ست که لبریز شراب است وفساد
یک نفر داشت از ابلیس حمایت میکرد
وَلَدِ کفر ِ بشر، غصب ولایت میکرد
سایۀ شب زدهاش را به جهان میپاشید
زندگی داشت به این فاجعه عادت میکرد -
چقدر صحنۀ اعجاز عاشقی زیباست
شروع فصل سرودن، شروع ماتم هاست
و درنگاه ِ تمام ِ فرشتهها غوغاست
چقدر تشنه پریدن به کامشان شیرین
چقدر وسعت دلهای پاکشان دریاست
فردا امامت دو جهان سهم دست توست
وقتی که عشق در دل طوفان غروب کرد
خورشید درهجوم زمستان غروب کرد
در خود شکست وسعت لبریز آسمان
در ابرهای یخ زده باران غروب کرد
زخمی عمیق در دل تاریخ زنده شد
در دستهای معجزه، درمان غروب کرد
تا وحی آخرین خدا را کفن کنند
یاد غدیر و موسم پیمان غروب کرد
در ذهنهای یخ زدۀ قوم صد نقاب
شبکوچههای عطر خوش نان غروب کرد
شبکوچههای غربت ِ مرد و دخیل چاه
غمنالههای حضرت انسان غروب کرد
فرقی به خون نشست که در کوفه پیش از این
با ژرفنای فزتُ به ایمان غروب کرد
گویا هنوز در دل این شهر جاری است
داغ دلی شکسته که پنهان غروب کرد
بانوی آبهای جهان در تب عطش
پهلوی زخمهای فراوان غروب کرد
ذهن بشر به خون و جگر تیر بسته بود
یعنی که باز جلوۀ قرآن غروب کرد
بادی وزید جهل به طوفان نشسته بود
رود از مسیر خشک بیابان غروب کرد
درهم شکست ساقۀ ترد جوانه را
گل در هجوم خار مغیلان غروب کرد
آتش دوباره بر بدن یاس شعله زد
لیلا دوباره از غم هجران غروب کرد
این سو نشسته حنجر شش ماههای به خون
آن سو رسول ثانی ِ میدان غروب کرد
دستان سرو از طپش افتاد ومشک مرد!
گل در مشام سبز درختان غروب کرد
پیراهنی به باد نشست و سری به خون
عطری به سمت غربت کنعان غروب کرد
از خیمههای غرق عطش ناله میوزید
زنجیر روی زخم اسیران غروب کرد
گیسو سه ساله، قامت دلجوی دختری
در دست بادهای پریشان غروب کرد
تب دار لحظههای عظیم حماسه بود
چشمی که در عزای شهیدان غروب کرد
خون شد دلی که مادر شبهای سجده بود
بانوی مهد حادثه - ایران - غروب کرد
تو فاتح تمامی دلهای عاشقی
سجادهای که در شب زندان طلوع کرد
سوز صدای منتشر خون به قرنها
وقتی که عشق در دل طوفان طلوع کرد
آن شب تبی تو را ز شهادت دریغ داشت
تا در نگاه سبز تو عرفان طلوع کرد
فردا امامت دو جهان سهم دست توست
یعنی چهار خم به شبستان طلوع کرد