- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۲
- بازدید: ۳۶۸۱
- شماره مطلب: ۵۳۸۳
-
چاپ
مثل پیمبری ولی از جنس مرتضی
خورشید در کرامت بی انتهای توست
جنس ستاره وصلۀ رو عبای توست
یا ایهاالنقی غم عشقت برای من
یا ایهاالنقی سر و جانم برای توست
قلبم که بین سینه به عشق تو میتپد
از عاشقان کنیۀ ابن الرضای توست
غصه نخور برای کبوتر نداشتن
جبرییل خود کبوتر صحن و سرای توست
مثل پیمبری ولی از جنس مرتضی
سرداب خانۀ تو همانا حرای توست
چشمان ما به درک حریمت نمیرسد
بر بام عرش سایۀ گلدستههای توست
آقا به رتبهات فقها غبطه میخورند
نه نه پیمبران خدا غبطه میخورند
قبل تو سامرا سر بامش علم نداشت
دستی شبیه دست تو جود و کرم نداشت
موسی کجا و معجزۀ دست تو کجا؟
حتی مسیح نیز شبیه تو دم نداشت
تفسیر آیههای خدا درس جامعه ست
قرآن بدون ذکر تو نون و قلم نداشت
تقصیر ماست اینکه تو در اوج غربتی
تنهاتر از تو عمر زمین از عدم نداشت
آقای من فدای سرت گنبد خراب
تو مادرت کسی ست که عمری حرم نداشت
تو بی کسی قبول، ولی مثل او که نه
سیلی نخوردهای تو و رویت ورم نداشت
از غربت تو ارض و سما گریه میکنند
هرشب فرشتههای خدا گریه میکنند
شرمندگی ست دیده ز خون تر نداشتن
روز شهادت تو علم بر نداشتن
اوج سعادت است برای کسی چو من
پای رکاب مقدمتان سر نداشتن
سخت که امام دهم باشی و علی
اما کسی شبیه به قنبر نداشتن
سخت بین شهر پر از ظلم و بی کسی
هی بار غم کشیدن و لشگر نداشتن
سهم تو شد زمان هجوم هزار غم
دردی شبیه غصۀ مادر نداشتن
آن لحظهای که زخم به قلبت هجوم برد
سهم تو بود مالک اشتر نداشتن
در کربلا حسین به عباس تکیه کرد
تو بودی و غریبی و یاور نداشتن
تنها میان لشگر اعدا چه میکنی؟
در کاروان سرای گداها چه میکنی؟
آقا اگرچه سینهات از غم کباب بود
اما همیشه مشک شما پر ز آب بود
بردند اهل سامره فیض از دعای تو
اما همیشه خوبی تو بی جواب بود
حیف از دعای جامعهات که غریب ماند
هر خط آن برابر با صد کتاب بود
آن لحظهای که پای برهنه دواندنت
آقا گمان کنم که به دستت طناب بود
پای برهنه بردن تو جای خود ولی
سنگینترین غمت می و بزم شراب بود
بزم شراب رفتن تو طشت زر نداشت
با این وجود حال تو خیلی خراب بود
در مجلسی که راس امام و شراب بود
در اوج غصه لحظۀ مرگ رباب بود
دنیای غم به خانۀ قلب رباب ریخت
آنجا یزید بر سر آقا شراب ریخت
-
صدای هلهله و تشنگی و کاسۀ آب
میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همان که روضهاش آتش به جان ما میزد
میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد
-
آفتاب قدیمی دنیا
ای ز روی تو روی حق پیدا
آفتاب قدیمی دنیا
ای که دریاست پیش تو قطره
ای نمی از کرامتت، دریا
-
وجود من از داغ کربلا خشکید
نگاه چشم ترم کل صحنهها را دید
در این میان فقط از دست زجر میترسید
اگرچه سینهام از هرم زهر میسوزد
ولی وجود من از داغ کربلا خشکید
-
آرامگاه لالههای پرپر
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل
کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل
کاشکی میشد بریزی آب بر قبر حسن
کاش اینجا داشت شبها روضهخوانی لااقل
مثل پیمبری ولی از جنس مرتضی
خورشید در کرامت بی انتهای توست
جنس ستاره وصلۀ رو عبای توست
یا ایهاالنقی غم عشقت برای من
یا ایهاالنقی سر و جانم برای توست
قلبم که بین سینه به عشق تو میتپد
از عاشقان کنیۀ ابن الرضای توست
غصه نخور برای کبوتر نداشتن
جبرییل خود کبوتر صحن و سرای توست
مثل پیمبری ولی از جنس مرتضی
سرداب خانۀ تو همانا حرای توست
چشمان ما به درک حریمت نمیرسد
بر بام عرش سایۀ گلدستههای توست
آقا به رتبهات فقها غبطه میخورند
نه نه پیمبران خدا غبطه میخورند
قبل تو سامرا سر بامش علم نداشت
دستی شبیه دست تو جود و کرم نداشت
موسی کجا و معجزۀ دست تو کجا؟
حتی مسیح نیز شبیه تو دم نداشت
تفسیر آیههای خدا درس جامعه ست
قرآن بدون ذکر تو نون و قلم نداشت
تقصیر ماست اینکه تو در اوج غربتی
تنهاتر از تو عمر زمین از عدم نداشت
آقای من فدای سرت گنبد خراب
تو مادرت کسی ست که عمری حرم نداشت
تو بی کسی قبول، ولی مثل او که نه
سیلی نخوردهای تو و رویت ورم نداشت
از غربت تو ارض و سما گریه میکنند
هرشب فرشتههای خدا گریه میکنند
شرمندگی ست دیده ز خون تر نداشتن
روز شهادت تو علم بر نداشتن
اوج سعادت است برای کسی چو من
پای رکاب مقدمتان سر نداشتن
سخت که امام دهم باشی و علی
اما کسی شبیه به قنبر نداشتن
سخت بین شهر پر از ظلم و بی کسی
هی بار غم کشیدن و لشگر نداشتن
سهم تو شد زمان هجوم هزار غم
دردی شبیه غصۀ مادر نداشتن
آن لحظهای که زخم به قلبت هجوم برد
سهم تو بود مالک اشتر نداشتن
در کربلا حسین به عباس تکیه کرد
تو بودی و غریبی و یاور نداشتن
تنها میان لشگر اعدا چه میکنی؟
در کاروان سرای گداها چه میکنی؟
آقا اگرچه سینهات از غم کباب بود
اما همیشه مشک شما پر ز آب بود
بردند اهل سامره فیض از دعای تو
اما همیشه خوبی تو بی جواب بود
حیف از دعای جامعهات که غریب ماند
هر خط آن برابر با صد کتاب بود
آن لحظهای که پای برهنه دواندنت
آقا گمان کنم که به دستت طناب بود
پای برهنه بردن تو جای خود ولی
سنگینترین غمت می و بزم شراب بود
بزم شراب رفتن تو طشت زر نداشت
با این وجود حال تو خیلی خراب بود
در مجلسی که راس امام و شراب بود
در اوج غصه لحظۀ مرگ رباب بود
دنیای غم به خانۀ قلب رباب ریخت
آنجا یزید بر سر آقا شراب ریخت