- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۲۵۹
- شماره مطلب: ۵۳۰۹
-
چاپ
ملیکه حوریهها
بانو! میان دشت، هراسان چه میکنی؟
دریای صبر، در دلِ طوفان چه میکنی؟
بانو! شما که از جگرت شعله میچکد
دیگر میانِ آتش سوزان چه میکنی؟
بانو! شما که چادرتان سوخته بگو
با زخمِ تاولِ تن طفلان چه میکنی؟
بانو! بگو که در پیِ دستان کیستی؟
یا بین نیزههای پشیمان چه میکنی؟
بانو! بگو که در وسطِ این حرامیان
با کودکانِ شام غریبان چه میکنی؟
بانو! شما و پای برهنه میان دشت؟!
با زَهرِ تیغِ خارِ مغیلان چه میکنی؟
بانو! شما که حوریهها را ملیکهای
آشفته در میان بیابان چه میکنی؟
بانو! برای زینب محزون به دشتِ خون
با ناقههای خستهی عریان چه میکنی؟
گر چه در این زمانه غریب است نام تو
با دیدههای ابریِ گریان چه میکنی؟
باید تو را به شیوهی دیگر خطاب کرد
ای مرد! در سکوتِ بیابان چه میکنی؟
ملیکه حوریهها
بانو! میان دشت، هراسان چه میکنی؟
دریای صبر، در دلِ طوفان چه میکنی؟
بانو! شما که از جگرت شعله میچکد
دیگر میانِ آتش سوزان چه میکنی؟
بانو! شما که چادرتان سوخته بگو
با زخمِ تاولِ تن طفلان چه میکنی؟
بانو! بگو که در پیِ دستان کیستی؟
یا بین نیزههای پشیمان چه میکنی؟
بانو! بگو که در وسطِ این حرامیان
با کودکانِ شام غریبان چه میکنی؟
بانو! شما و پای برهنه میان دشت؟!
با زَهرِ تیغِ خارِ مغیلان چه میکنی؟
بانو! شما که حوریهها را ملیکهای
آشفته در میان بیابان چه میکنی؟
بانو! برای زینب محزون به دشتِ خون
با ناقههای خستهی عریان چه میکنی؟
گر چه در این زمانه غریب است نام تو
با دیدههای ابریِ گریان چه میکنی؟
باید تو را به شیوهی دیگر خطاب کرد
ای مرد! در سکوتِ بیابان چه میکنی؟