- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۱۸
- بازدید: ۴۲۸۱
- شماره مطلب: ۵۲۴
-
چاپ
قرآن ناطق
بگـذار گـریـه، درد دلـم را دوا کـنـد
چشمـم نـظـر بـه قـافـلـۀ کـربـلا کـنـد
مـــاه مـحــــرم آمــده تــا آفـتـاب هــــم
هــر بـامـــداد، دیـده بـه انـدوه وا کـنـد
شایسته است هرکه دلش میطپـد به عشق
دل را درین فـضـای معـطر، رهـا کـنـد
دردیست درد عشق که درمان پذیر نیست
شـایــد نگــاه مـعـجــزه، آن را دوا کـنـد
اینجا هـنـوز اصغر شش ماهه تشنـه است
ای کـاش چشم حرمله قـدری خطا کـنـد
عـبـاس مـیرود کــه غـرور ِ فـرات را
بـا کــودکــان تـشـنـه جـگـر، آشنـا کـنـد
زینب به خیمه چشم بـه راه است بـاز هم
شـایــد حسیـن زنـده بمانـد... خـدا کـنـد
ظهر است و شیر ِ بیشۀ حیدر نمازخوان
غـیـر از خدا بـه او چـه کسی اقـتـدا کـنـد
فرصت کجاست تا که به شمشیر کینه شمر
سـر از تـن تـمـام شـهـیـدان جـدا کـنـد
غیر از سر حسین، که قرآن ناطق است
دیگـر سری نمانده، که بر نیزهها کند
قرآن ناطق
بگـذار گـریـه، درد دلـم را دوا کـنـد
چشمـم نـظـر بـه قـافـلـۀ کـربـلا کـنـد
مـــاه مـحــــرم آمــده تــا آفـتـاب هــــم
هــر بـامـــداد، دیـده بـه انـدوه وا کـنـد
شایسته است هرکه دلش میطپـد به عشق
دل را درین فـضـای معـطر، رهـا کـنـد
دردیست درد عشق که درمان پذیر نیست
شـایــد نگــاه مـعـجــزه، آن را دوا کـنـد
اینجا هـنـوز اصغر شش ماهه تشنـه است
ای کـاش چشم حرمله قـدری خطا کـنـد
عـبـاس مـیرود کــه غـرور ِ فـرات را
بـا کــودکــان تـشـنـه جـگـر، آشنـا کـنـد
زینب به خیمه چشم بـه راه است بـاز هم
شـایــد حسیـن زنـده بمانـد... خـدا کـنـد
ظهر است و شیر ِ بیشۀ حیدر نمازخوان
غـیـر از خدا بـه او چـه کسی اقـتـدا کـنـد
فرصت کجاست تا که به شمشیر کینه شمر
سـر از تـن تـمـام شـهـیـدان جـدا کـنـد
غیر از سر حسین، که قرآن ناطق است
دیگـر سری نمانده، که بر نیزهها کند