مشخصات شعر

حضرت وهب

یا واهب العطایا! آمد وهب به سویت

 تا آبرو بگیرم از فیض آبرویت

 

یا دافع البلایا! افتاده در بلایم

 یا مُطلق الاُساری! گشتم اسیر مویت

 

افتاده‌ام به پایت بر خاک کربلایت

 تا بر سرم نشیند گردى ز خاک کویت

 

با مادر و عروسم، مسکین و خاک‌بوسم

 او را بخوان کنیزت، من را غلام کویت

 

بادا جوانى من، قربان اکبر تو!

 آن لاله‌ی بهارت، آن مهر ماه‌رویت

 

در راه دین داور، مولا! به اذن مادر

 جان می‌دهم به عشقت چون زنده‌ام به بویت

 

مادر سفارشم کرد دل از تو برنگیرم

 تا شربت شهادت نوشم من از سبویت

 

آنسان که آرزو داشت بیند شهادتم را

برگو کنون رسیدى مادر به آرزویت

 

حضرت وهب

یا واهب العطایا! آمد وهب به سویت

 تا آبرو بگیرم از فیض آبرویت

 

یا دافع البلایا! افتاده در بلایم

 یا مُطلق الاُساری! گشتم اسیر مویت

 

افتاده‌ام به پایت بر خاک کربلایت

 تا بر سرم نشیند گردى ز خاک کویت

 

با مادر و عروسم، مسکین و خاک‌بوسم

 او را بخوان کنیزت، من را غلام کویت

 

بادا جوانى من، قربان اکبر تو!

 آن لاله‌ی بهارت، آن مهر ماه‌رویت

 

در راه دین داور، مولا! به اذن مادر

 جان می‌دهم به عشقت چون زنده‌ام به بویت

 

مادر سفارشم کرد دل از تو برنگیرم

 تا شربت شهادت نوشم من از سبویت

 

آنسان که آرزو داشت بیند شهادتم را

برگو کنون رسیدى مادر به آرزویت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×