مشخصات شعر

میهمان غریب

دلم گرفته و خواهم که باز گریه کنم

 چو شمع سوزم و در سوز و ساز گریه کنم

 

گره به کارم و چون اهل درد می‌نالم

 نیازمندم و چون اهل راز گریه کنم

 

چه حکمت است که کس چاره‌ی غمم نکند؟

مگر که در بر آن چاره‌ساز گریه کنم

 

به پیش خلق چرا گریه‌ی نیاز؟ آن بِه

 بر آستانه‌ی آن بى‌نیاز گریه کنم

 

نه حالتى که ز خوف خداى ناله کنم

 نه خشیتى که به حال نماز گریه کنم

 

ولى مراست دلى داغدار داغ حسین

 کز او هر آن چه کنم یاد، باز گریه کنم

 

به میهمان غریبى که آمدند او را

 به تیغ و تیر و سنان، پیشواز گریه کنم

 

به آن تنى که به خون غوطه زد، کنم فریاد

 بر آن سرى که به نى شد فراز گریه کنم

 

به کودکى که گرفتند تشنه‌لب او را

 به تیر حرمله از شیر، باز گریه کنم

 

«مؤیّدم» من و هر چند در گلستانم

دلم گرفته و خواهم که باز گریه کنم

 

میهمان غریب

دلم گرفته و خواهم که باز گریه کنم

 چو شمع سوزم و در سوز و ساز گریه کنم

 

گره به کارم و چون اهل درد می‌نالم

 نیازمندم و چون اهل راز گریه کنم

 

چه حکمت است که کس چاره‌ی غمم نکند؟

مگر که در بر آن چاره‌ساز گریه کنم

 

به پیش خلق چرا گریه‌ی نیاز؟ آن بِه

 بر آستانه‌ی آن بى‌نیاز گریه کنم

 

نه حالتى که ز خوف خداى ناله کنم

 نه خشیتى که به حال نماز گریه کنم

 

ولى مراست دلى داغدار داغ حسین

 کز او هر آن چه کنم یاد، باز گریه کنم

 

به میهمان غریبى که آمدند او را

 به تیغ و تیر و سنان، پیشواز گریه کنم

 

به آن تنى که به خون غوطه زد، کنم فریاد

 بر آن سرى که به نى شد فراز گریه کنم

 

به کودکى که گرفتند تشنه‌لب او را

 به تیر حرمله از شیر، باز گریه کنم

 

«مؤیّدم» من و هر چند در گلستانم

دلم گرفته و خواهم که باز گریه کنم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×