مشخصات شعر

روز وصال

زخم تنم را که در حساب نیاید

 مرهم دیگر جز آفتاب نیاید

 

غربت و مظلومی‌ام غمى است جهان‌سوز

 حرفى از این غم به صد کتاب نیاید

 

داغ جوانان شرر زده است به جانم

 چاره‌ی سوز دلم ز آب نیاید

 

آتش و خون و عطش گرفته فضا را

 کاش که ماهم در آفتاب نیاید!

 

بهر وداع قماط خونى اصغر

 هر که بیاید ولى رباب نیاید

 

خصم، روان در خیام و بهر دفاعش

 زین تن مجروح، صبر و تاب نیاید

 

خالق آبم ولى ز اهل حریمم

 هر نفسى غیر آب آب نیاید

 

جان دهم از داغ و رحمتم نگذارد

 بر سر این قوم اگر عذاب نیاید

 

روز وصالم رسیده گوی به جبریل

 بین من و یار من، حجاب نیاید

 

اى همه اصحاب من! چه شد که شما را

 هر چه صدا می‌زنم، جواب نیاید؟

 

چشم «مؤیّد» به ماست باز به محشر

هیچ ز دستش اگر ثواب نیاید

 

روز وصال

زخم تنم را که در حساب نیاید

 مرهم دیگر جز آفتاب نیاید

 

غربت و مظلومی‌ام غمى است جهان‌سوز

 حرفى از این غم به صد کتاب نیاید

 

داغ جوانان شرر زده است به جانم

 چاره‌ی سوز دلم ز آب نیاید

 

آتش و خون و عطش گرفته فضا را

 کاش که ماهم در آفتاب نیاید!

 

بهر وداع قماط خونى اصغر

 هر که بیاید ولى رباب نیاید

 

خصم، روان در خیام و بهر دفاعش

 زین تن مجروح، صبر و تاب نیاید

 

خالق آبم ولى ز اهل حریمم

 هر نفسى غیر آب آب نیاید

 

جان دهم از داغ و رحمتم نگذارد

 بر سر این قوم اگر عذاب نیاید

 

روز وصالم رسیده گوی به جبریل

 بین من و یار من، حجاب نیاید

 

اى همه اصحاب من! چه شد که شما را

 هر چه صدا می‌زنم، جواب نیاید؟

 

چشم «مؤیّد» به ماست باز به محشر

هیچ ز دستش اگر ثواب نیاید

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×