- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۶
- بازدید: ۲۱۳۱
- شماره مطلب: ۴۸۲۸
-
چاپ
باغ آتش زده
عطش افتاده به جانم، جگرم میسوزد
هستیام ز آتش غمها به برم میسوزد
در من از سوز عطش، تاب سخن گفتن نیست
دهنم خشک و دلم خون، جگرم میسوزد
عطش و داغ دل و تابش خورشید و سلاح
آتشى هست که پا تا به سرم میسوزد
باغبانم من و افسوس که از بىآبى
هر گل و غنچه به پیش نظرم میسوزد
باغ آتش زده را مانم کز هر طرفى
هم گلم، هم شجرم، هم ثمرم میسوزد
جگر از داغ جگرگوشهی من خونین است
بصرم از غم نور بصرم میسوزد
گریهی دخترکم بر جگرم آتش زد
نالهی اصغر من بیشترم میسوزد
نخلهی عصمتم و برگ و برم را زدهاند
طایر قدسیام و بال و پرم میسوزد
اکبرم آب ز من خواهد و مَیسورم نیست
جگر سوختهام بر پسرم میسوزد
خصم گفتا که مرا میکشد از بغض على
دل در این حال به حال پدرم میسوزد
اى «مؤیّد»! بنگر اینکه پریشانم من
عطش افتاده به جانم جگرم میسوزد
-
نخل دین
اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت
وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت
نخلی که حسین روز عاشورا کاشت
از اشک عزای اربعین ریشه گرفت
-
تجسّم غربت
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
-
لطف بى کرانه
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش
-
ساقۀ عرش
سرچشمۀ خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقۀ عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
باغ آتش زده
عطش افتاده به جانم، جگرم میسوزد
هستیام ز آتش غمها به برم میسوزد
در من از سوز عطش، تاب سخن گفتن نیست
دهنم خشک و دلم خون، جگرم میسوزد
عطش و داغ دل و تابش خورشید و سلاح
آتشى هست که پا تا به سرم میسوزد
باغبانم من و افسوس که از بىآبى
هر گل و غنچه به پیش نظرم میسوزد
باغ آتش زده را مانم کز هر طرفى
هم گلم، هم شجرم، هم ثمرم میسوزد
جگر از داغ جگرگوشهی من خونین است
بصرم از غم نور بصرم میسوزد
گریهی دخترکم بر جگرم آتش زد
نالهی اصغر من بیشترم میسوزد
نخلهی عصمتم و برگ و برم را زدهاند
طایر قدسیام و بال و پرم میسوزد
اکبرم آب ز من خواهد و مَیسورم نیست
جگر سوختهام بر پسرم میسوزد
خصم گفتا که مرا میکشد از بغض على
دل در این حال به حال پدرم میسوزد
اى «مؤیّد»! بنگر اینکه پریشانم من
عطش افتاده به جانم جگرم میسوزد