- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۱۰
- بازدید: ۳۶۶۱
- شماره مطلب: ۴۶۲۰
-
چاپ
پروانگان سوخته
ای هواخواهان جانباز حسین!
همدم و همراه و همراز حسین!
ای ز جانبگْذشتگان کربلا!
ای به خونآغشتگان کربلا!
ای نکرده در وفا از جان، دریغ!
جان سپر کرده به پیش تیر و تیغ!
ای همه در گوشتان، بانگ الست!
وز بلی در کربلای عشق، مست!
ای فداییهای فرزند بتول!
ای فداتان را خدا کرده قبول!
اندر آن صحرا که تنها بُد حسین
یاری او دیده بر خود، فرض عین
مرحبا! پروانگان سوخته!
بهر آن شمعی که حق افروخته
پا فشرده در بلا، صابر شدید
آل احمد را به جان، ناصر شدید
مزد آن صبر و وفا در نشأتین
داده یزدانْتان ز دیدار حسین
تشنهلب دادید جان در پای آب
آبتان بخشد ز کوثر، بوتراب
از شما او را کسی بیسر ندید
چاکچاک آن نازنینپیکر ندید
پیکرش زیر سم اسبان ندید
اهل بیتش بی سر و سامان ندید
تا شما دیدید، آن شه تشنه بود
بر گلوی تشنهاش کی دشنه بود؟
تا شما بودید، غمخواریش بود
با شما هر لحظه، گفتاریش بود
آه! از آن ساعت که او بییار مانْد
بازوی مردافکنش از کار مانْد
یار میجُست و نبُد با او کسی
غیر پیکانش، نه در پهلو کسی
آه! از آن ساعت که آمد بر زمین
نازپرورد رسول از پشت زین
از شما یک تن نبود آن جایْگاه
کز جفای دشمنش دارد نگاه
یار میجُست و به جز خونخوار نه
زار مینالید و جز آزار نه
آه! از آن ساعت که او در پیش صف
صد هزاران تیر را آمد هدف
رو به هر کس مینمودی، ای دریغ!
آبجویان، آب میدیدی ز تیغ
روزتان خوش! ای ندیده روز او!
ز استغاثه، نالهی دلسوز او
وقتتان خوش! ای گروه جاننثار!
داده جانها و ندیده هجر یار
حالتان خوش! ای ندیده حال او!
نالهی اطفال در دنبال او
ما ندیده وصل جانافزای او
دل پُر از غم، سر پُر از سودای او
نه جمال دلربایش دیدهایم
نه سر خود، پیش پایش دیدهایم
هر دم از این کو به آن کو میرویم
در سراغ یوسف از بو میرویم
گر شما را وصل یوسف دادهاند
قسمت ما را تأسّف دادهاند
هر کسی کز وی حکایت میکند
درد او در ما سرایت میکند
ما چو درد او تصوّر میکنیم
دامن از اشک روان پُر میکنیم
ای جوانان علیّ و فاطمه!
جان فدای جانتان بادا همه!
ای فزوده دردتان، درد حسین!
کس نبوده جز شما، مرد حسین
ای رسیده بر شما، تیغ هلاک!
وآن دل او را نموده چاکچاک
هر خدنگی خصم بیایمان زده
بر شما بر تن، به او بر جان زده
هر نَفَس بادا ز حیّ لاینام
بر شماها رحمت و بر او سلام!
ای ندیده روی رنج و ابتلا!
خوانده نامی از حسین و کربلا
این شنیدیّ و دل خوش داشتی
زآن که دستی دور از آتش داشتی
قول تو، «یا لیتنی کنتُ معک»
وای! ای قلب! ار پدید آید محک
از «وصال» ار چه ملال افزایدت
زین سخنها، بس کمال افزایدت
-
قصّۀ یوسف
چون خیمه زد ز شام به یثرب، امام ناس
آسوده گشت، عترت پیغمبر از هراس
یعقوب اهلبیت نبی با بشیر گفت
کاین مژده را به مژدهی یوسف مکن قیاس
-
نبود گمان
بعد از تو، ای برادرِ با جان برابرم!
شد تازه ماتم پدر و داغ مادرم
بودم یقین ز آل زیاد، این همه عناد
وز خود گمان نبود که طاقت بیاورم
-
طریق وفا
ای جان باب! از چه نگیری به بر مرا؟
افکندهای چو اشک، چرا از نظر مرا؟
ای مهربان پدر! ز چه نامهربان شدی؟
مهر تو بیشتر بُد از این پیشتر مرا
-
احوال اهلبیت (ع)
چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان
از چاشتگاه کوفه بتر گشت، شامشان
از دُرد دَرد و زهر غم و شربت فراق
کرد آن چه داشت، ساقی دوران، به جامشان
پروانگان سوخته
ای هواخواهان جانباز حسین!
همدم و همراه و همراز حسین!
ای ز جانبگْذشتگان کربلا!
ای به خونآغشتگان کربلا!
ای نکرده در وفا از جان، دریغ!
جان سپر کرده به پیش تیر و تیغ!
ای همه در گوشتان، بانگ الست!
وز بلی در کربلای عشق، مست!
ای فداییهای فرزند بتول!
ای فداتان را خدا کرده قبول!
اندر آن صحرا که تنها بُد حسین
یاری او دیده بر خود، فرض عین
مرحبا! پروانگان سوخته!
بهر آن شمعی که حق افروخته
پا فشرده در بلا، صابر شدید
آل احمد را به جان، ناصر شدید
مزد آن صبر و وفا در نشأتین
داده یزدانْتان ز دیدار حسین
تشنهلب دادید جان در پای آب
آبتان بخشد ز کوثر، بوتراب
از شما او را کسی بیسر ندید
چاکچاک آن نازنینپیکر ندید
پیکرش زیر سم اسبان ندید
اهل بیتش بی سر و سامان ندید
تا شما دیدید، آن شه تشنه بود
بر گلوی تشنهاش کی دشنه بود؟
تا شما بودید، غمخواریش بود
با شما هر لحظه، گفتاریش بود
آه! از آن ساعت که او بییار مانْد
بازوی مردافکنش از کار مانْد
یار میجُست و نبُد با او کسی
غیر پیکانش، نه در پهلو کسی
آه! از آن ساعت که آمد بر زمین
نازپرورد رسول از پشت زین
از شما یک تن نبود آن جایْگاه
کز جفای دشمنش دارد نگاه
یار میجُست و به جز خونخوار نه
زار مینالید و جز آزار نه
آه! از آن ساعت که او در پیش صف
صد هزاران تیر را آمد هدف
رو به هر کس مینمودی، ای دریغ!
آبجویان، آب میدیدی ز تیغ
روزتان خوش! ای ندیده روز او!
ز استغاثه، نالهی دلسوز او
وقتتان خوش! ای گروه جاننثار!
داده جانها و ندیده هجر یار
حالتان خوش! ای ندیده حال او!
نالهی اطفال در دنبال او
ما ندیده وصل جانافزای او
دل پُر از غم، سر پُر از سودای او
نه جمال دلربایش دیدهایم
نه سر خود، پیش پایش دیدهایم
هر دم از این کو به آن کو میرویم
در سراغ یوسف از بو میرویم
گر شما را وصل یوسف دادهاند
قسمت ما را تأسّف دادهاند
هر کسی کز وی حکایت میکند
درد او در ما سرایت میکند
ما چو درد او تصوّر میکنیم
دامن از اشک روان پُر میکنیم
ای جوانان علیّ و فاطمه!
جان فدای جانتان بادا همه!
ای فزوده دردتان، درد حسین!
کس نبوده جز شما، مرد حسین
ای رسیده بر شما، تیغ هلاک!
وآن دل او را نموده چاکچاک
هر خدنگی خصم بیایمان زده
بر شما بر تن، به او بر جان زده
هر نَفَس بادا ز حیّ لاینام
بر شماها رحمت و بر او سلام!
ای ندیده روی رنج و ابتلا!
خوانده نامی از حسین و کربلا
این شنیدیّ و دل خوش داشتی
زآن که دستی دور از آتش داشتی
قول تو، «یا لیتنی کنتُ معک»
وای! ای قلب! ار پدید آید محک
از «وصال» ار چه ملال افزایدت
زین سخنها، بس کمال افزایدت
جانم حسین جانم حسین ای جانه جانانم حسین.............................
اسلام علیک یا اباعبداله خدایا مارا به کربلا برسان ماراازشیعیان واقعی حضرتش قراربده دشمنان اسلام دشمنان شیعه را خوار ذلیل بگردان امریکا اسرایل داعش السعود راریشه کن بگردان الهم عجل لولیک الفرج