- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۱۰
- بازدید: ۴۱۵۰
- شماره مطلب: ۴۶۱۵
-
چاپ
بیدار قرون
کربلا، آیینۀ عشق خداست
در نماز مِهر، خاکش مُهر ماست
خیمهها در آن به عشق افراختند
زین سبب آتش در آن انداختند
این چمن چون آتشش با خویش بود
از گلستان خلیلی پیش بود
آتش آن، گل شد از افروختن
وین چو گل با خویش دارد سوختن
آن خلیلالله و این ثاراللَّه است
فرق را تنها خدا، خود آگه است
یکیک از باغ دلش هر گل که داشت
چید و پیش پای آن محبوب کاشت
وآن گه از پی، خویش پا بنْهاد پیش
گفت با محبوب خود از حال خویش:
جز حجاب جان، مرا در پیش نیست
طاقت هجران رویت، بیش نیست
اینک این گودال، عرش کبریاست
نام، گودال و بلندا تا خداست
برج بیداری است این، گودال نیست
جز ز خون عشق، مالامال نیست
آفتابا! از شب ما رخ متاب
ای تو بیدار قرون و ما به خواب!
ای تو یکسر جوهر و ما چون عرض!
مرهمی، ای تو مسیح هر مرض!
بیدار قرون
کربلا، آیینۀ عشق خداست
در نماز مِهر، خاکش مُهر ماست
خیمهها در آن به عشق افراختند
زین سبب آتش در آن انداختند
این چمن چون آتشش با خویش بود
از گلستان خلیلی پیش بود
آتش آن، گل شد از افروختن
وین چو گل با خویش دارد سوختن
آن خلیلالله و این ثاراللَّه است
فرق را تنها خدا، خود آگه است
یکیک از باغ دلش هر گل که داشت
چید و پیش پای آن محبوب کاشت
وآن گه از پی، خویش پا بنْهاد پیش
گفت با محبوب خود از حال خویش:
جز حجاب جان، مرا در پیش نیست
طاقت هجران رویت، بیش نیست
اینک این گودال، عرش کبریاست
نام، گودال و بلندا تا خداست
برج بیداری است این، گودال نیست
جز ز خون عشق، مالامال نیست
آفتابا! از شب ما رخ متاب
ای تو بیدار قرون و ما به خواب!
ای تو یکسر جوهر و ما چون عرض!
مرهمی، ای تو مسیح هر مرض!