- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۱۰
- بازدید: ۱۵۶۱
- شماره مطلب: ۴۴۹۷
-
چاپ
هلال محرّم
کاش! نمىدیدم این هلال محرّم
تا برسد روز انحلال محرّم
تا برسد منتقم ز راه و زداید
از دل آزردگان، ملال محرّم
تا بکشد تیغ از نیام و بگیرد
داد دل از بانى جدال محرّم
بانى بنیاد ظلم و جور و تعدّى
وآن همه غوغا و قیل و قال محرّم
ماه محرّم، مه وصال حسین است
وین شده خود، موجب جلال محرّم
مىزند آتش بسان برق به خرمن
بگذرد از دل، اگر خیال محرّم
همچو «نگارنده» هر مُصاب بگوید
کاش! نمىدیدم این هلال محرّم
-
خزان گلشن
بر گلشن دین رسید چون موسم دى
شد فصل غم و زمان شادى شد طى
تا رفت سرِ سرّ خدا بر سرِ نى
در ناله شدى زینب کبرى چون نى
-
نصرانی
چون شد سر اطهر ابی عبدالله
در بزم یزید، همره آل الله
هنگام فداکاری نصرانی گفت:
لا حول و لا قوّه الّا بالله
-
وجه الله
شاهنشه دین، حسین آن وجه اله
تا جلوه سرش نمود در شام چو ماه
لب باز نمود و گفت با حال تباه:
لا حول و لا قوّه الّا بالله
-
سفینهالنّجاه
هر چند که چشمهی حیات است، حسین
لبتشنه، لب آب فرات است، حسین
غم نیست اگر غرق گناهیم همه
چون بحر کرم، فُلک نجات است، حسین
هلال محرّم
کاش! نمىدیدم این هلال محرّم
تا برسد روز انحلال محرّم
تا برسد منتقم ز راه و زداید
از دل آزردگان، ملال محرّم
تا بکشد تیغ از نیام و بگیرد
داد دل از بانى جدال محرّم
بانى بنیاد ظلم و جور و تعدّى
وآن همه غوغا و قیل و قال محرّم
ماه محرّم، مه وصال حسین است
وین شده خود، موجب جلال محرّم
مىزند آتش بسان برق به خرمن
بگذرد از دل، اگر خیال محرّم
همچو «نگارنده» هر مُصاب بگوید
کاش! نمىدیدم این هلال محرّم