مشخصات شعر

عقده‌‏هاى دل

اى روزگار! از تو نکویان رمیده‏‌اند

وآن دیگران به دامن تو آرمیده‌‏اند

 

بردند ناکسان ز تو بس بهره و نصیب

سیبى ز باغ مهر تو خوبان نچیده‌‏اند

 

بیداد تا به چند؟ که اولاد مصطفى

جورى نمانده است که از تو ندیده‌‏اند

 

خود کربلا شده است مدینه، چو اهل‏بیت

از گرد راه با دل سوزان رسیده‌‏اند

 

افتاد در مدینه خروشى چنان شگفت

گویى قیامتى شد و صورى دمیده‌‏اند

 

مى‏‌دیده‏‌اند اهل مدینه که اهل بیت

دل‌‏ها ز جاى کنده و در خون تپیده‌‏اند

 

در روضۀ رسول شده باز عقده‏‌ها

یعنى که بلبلان ز قفس‏‌ها پریده‏‌اند

 

مى‏‌گفته‌‏اند آن چه بر ایشان گذشته بود

یا دیده بوده‌‏اند وَ یا مى‏‌شنیده‌‏اند

 

اى روزگار! دست بدار از جفا دگر

بر بى‏ دلان که جور تو با جان خریده‌‏اند

 

سوزانده‌‏اند بال و پر و آشیانه را

از بس که آه از دل سوزان کشیده‌‏اند

 

افسرده گشته‌‏اند و نه شاداب مى‏‌شوند

گل‏‌ها که روى خار مغیلان دویده‏‌اند

 

رفتار توست این که «نگارنده» گفته است:

اى روزگار! از تو نکویان رمیده‌‏اند

 

عقده‌‏هاى دل

اى روزگار! از تو نکویان رمیده‏‌اند

وآن دیگران به دامن تو آرمیده‌‏اند

 

بردند ناکسان ز تو بس بهره و نصیب

سیبى ز باغ مهر تو خوبان نچیده‌‏اند

 

بیداد تا به چند؟ که اولاد مصطفى

جورى نمانده است که از تو ندیده‌‏اند

 

خود کربلا شده است مدینه، چو اهل‏بیت

از گرد راه با دل سوزان رسیده‌‏اند

 

افتاد در مدینه خروشى چنان شگفت

گویى قیامتى شد و صورى دمیده‌‏اند

 

مى‏‌دیده‏‌اند اهل مدینه که اهل بیت

دل‌‏ها ز جاى کنده و در خون تپیده‌‏اند

 

در روضۀ رسول شده باز عقده‏‌ها

یعنى که بلبلان ز قفس‏‌ها پریده‏‌اند

 

مى‏‌گفته‌‏اند آن چه بر ایشان گذشته بود

یا دیده بوده‌‏اند وَ یا مى‏‌شنیده‌‏اند

 

اى روزگار! دست بدار از جفا دگر

بر بى‏ دلان که جور تو با جان خریده‌‏اند

 

سوزانده‌‏اند بال و پر و آشیانه را

از بس که آه از دل سوزان کشیده‌‏اند

 

افسرده گشته‌‏اند و نه شاداب مى‏‌شوند

گل‏‌ها که روى خار مغیلان دویده‏‌اند

 

رفتار توست این که «نگارنده» گفته است:

اى روزگار! از تو نکویان رمیده‌‏اند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×