- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۱۰
- بازدید: ۱۱۰۷
- شماره مطلب: ۴۴۴۹
-
چاپ
یمین و یسار
شاهِ جانها چون که تنها مانْد و فرد
یاد یاران عزیز خویش کرد
کرد رو گه بر یمین، گه بر یسار
چون ندید او هیچ از مردان کار
جز همآغوش اجل، در خاک و خون
خفتۀ «انّا الیه راجعون»
بانگ بر زد مر یکایک را بخوانْد
بر گل رو همچو باران اشک رانْد
کاى برادر! وى پسر وَ اصحاب من!
جاننثاران من و احباب من!
خوش از این خواب گران آگه شوید
با منِ تنها، دگر همره شوید
اى شجاعانِ چو شیر اندر مصاف!
زین غزالانِ نجیبِ مشک و ناف،
دفع شرّ گرگ خونخواره کنید
بهر این بىچارگان، چاره کنید
زین نمط مىگفت شاه خوشسخن
چون نیامد پاسخش از یک دهن
گفت نىنى؛ مرگتان خاموش کرد
بادۀ حقْتان، چنین مدهوش کرد
خوش بخوابید، اى سبکباران حى!
که سبک ما مىرسیم اینک ز پى
-
مادر و پسر
شنیدم که در عهد خیرالانام
رسول مکرّم، علیه السّلام
زنى را یکى طفل، گمگشته بود
چو دیوانگان، رو به مسجد نمود
-
گلشن و گلخن
وقت میدان رفتن شهزاده شد
چون پى جان باختن، آماده شد
همچو خور افکنْد بر خرگه، شعاع
بىکسان را خوانْد از بهر وداع
-
جان شیرین
هر پدر کاو بر سر جسم پسر آرد گذارى
برق مرگ وى زند بر خرمن عمرش، شرارى
اى نهال بارور! بار غم تو بر دل من
بس گرانبارى است، بارى؛ از دلم برگیر بارى
-
گوشۀ چشم
مگر ز حال پدر، اى پسر! تو بى خبرى؟
چرا به گوشۀ چشمى به من نمىنگرى؟
به حُسن خُلق و به شیرینى سخن، هرگز
دگر زمانه نیارد بسان تو پسرى
یمین و یسار
شاهِ جانها چون که تنها مانْد و فرد
یاد یاران عزیز خویش کرد
کرد رو گه بر یمین، گه بر یسار
چون ندید او هیچ از مردان کار
جز همآغوش اجل، در خاک و خون
خفتۀ «انّا الیه راجعون»
بانگ بر زد مر یکایک را بخوانْد
بر گل رو همچو باران اشک رانْد
کاى برادر! وى پسر وَ اصحاب من!
جاننثاران من و احباب من!
خوش از این خواب گران آگه شوید
با منِ تنها، دگر همره شوید
اى شجاعانِ چو شیر اندر مصاف!
زین غزالانِ نجیبِ مشک و ناف،
دفع شرّ گرگ خونخواره کنید
بهر این بىچارگان، چاره کنید
زین نمط مىگفت شاه خوشسخن
چون نیامد پاسخش از یک دهن
گفت نىنى؛ مرگتان خاموش کرد
بادۀ حقْتان، چنین مدهوش کرد
خوش بخوابید، اى سبکباران حى!
که سبک ما مىرسیم اینک ز پى